۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

تصدیق



خب بلاخره گواهی نامه ی رانندگی اینجا را گرفتم. از بلاخره البته منظورم بعد از یک سال و نیمی هست که از آمدن مان به اینجا می گذره. بدون اینکه تو را در جریان بگذرام امروز بعد از کلاس لویناس که اتفاقا کلاس خوبی بود و چند سئوالی کردم که آشر به قول خودش خیلی به زحمت و صرافت افتاد تا جواب بده و موضوع را برای همه روشن کنه رفتم ایستگاه فینچ و آریا- مربی رانندگی- آمد و رفتیم مرکز امتحان رانندگی. در راه که می رفتیم دو سه جایی بهم گفت که اینطوری که رفتی رد میشی و خلاصه حواست را جمع کن. افسری که امتحان گرفت هم خارجی الاصل بود و مرد خوبی هم بود. بعد از اینکه کار تمام شد گفت قبول شدی و خلاصه بدون اینکه به تو بگم رفتم سلمانی و آمدم خانه. 


وقتی رسیدم تو گفتی که امروز از بس کار مقاله ی پی یر ازت انرژی گرفته که حال رفتن کلاس فرانسه را نداری. من هم که دنبال بهانه ای بودم که این داستان را برایت تعریف کنم و خوشحالت کنم گفتم بیا بریم بیرون. گفتی کجا و گفتم بریم سینما این فیلم کاندیدای اسکار بهترین فیلم خارجی که از کبک هست به اسم موسیو لازار را ببینیم. خیلی دوست داشتی که این فیلم را ببینی و گفتی عالیه بریم.


قبلش رفتیم با هم دیگه یک پیتزا با هم قسمت کردیم با شراب در رستوارنی که تقریبا هر روز از رو به رویش رد میشیم و در همان ساختمان منولایف هست و بخصوص تابستانها که میزهایش را بیرون می گذاره چندباری گفته بودیم بریم و نرفتیم و خلاصه داستان شد مثل زمان گواهی نامه گرفتن من در ایران که بعد از ده سال بدون گواهی نامه و با ماشین شخصی حتی شمال و شیراز هم رفته بودیم و بلاخره یک روز تصمیم گرفتم بعد از ده سال برم و گواهی نامه بگیرم و بعد از اینکه گرفتم آمدم دنبالت و رفتیم پیتزا نخل در نیاوران بهت گفتم. خلاصه امروز هم تقریبا همان تجربه ی مشابه را تکرار کردیم.

برای همین میگم بلاخره. خب! حالا برای مسافرت و استراحت دستمان کمی بازتر هست. از آن مهمتر برای خرید از کاستکو. البته تو الان داری نگاهی به قیمت ماشین های اجاره ای میندازی و گویا خیلی گران هست.

تو هم تمام روز را مثل دیروز که به غیر از دانشگاه رفتن و سر توتوریال رفتن صرف کار روی مقاله ی پی یر کرده بودی امروز را مدام برای رساندن مقاله به دست پی یر کار کردی. دیشب که از گوته بر میگشتم دیگه چشمان قشنگت از خستگی باز نمیشد.

اما فکر کنم اول از همه با توجه به داستان گواهی نامه و بعد هم با توجه به اینکه قراره فردا پیش از ظهر به سلامتی پیانویی را که برای سه سال باید قسطش را پرداخت کنیم بیاورند خیلی خوشحال باشی. خلاصه که قرارمون از فردا ساز زدن هم هست. حالا باید ورزش و درس و ساز را در کنار هم جور و جمع کنیم.
 

هیچ نظری موجود نیست: