۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

تابستان پر بار



دوباره تنبل و شل شده ام. با اینکه الان ۶ صبح پنج شنبه هست و با اینکه دیشب نزدیک ساعت ۱۲ خوابیدیم اما کلا دوباره بی نظم و کم انگیزه شده ام و باید سریع روی ریل برگردم. سه شنبه مقاله ام را تحویل آشر دادم. چون آیدین از من خواسته بود که کمی درباره مفهوم انکشاف در هایدگر برایش توضیح بدهم تا بعد از ظهر و نزدیک ساعت ۲ دانشگاه ماندم. تا برگشتم سمت بانک و بعد رسیدم خانه ساعت نزدیک ۴ شده بود و دیگه از درس و کتابخانه خبری نشد.


تو هم که تمام روز را روی کار برندا کار می کردی با سر درد بد و شدیدی که داشتی بلاخره کارهای برندا را تمام کردی که البته به قیمت نرفتن کلاس فرانسه و سینما تمام شد. 


چهارشنبه دیروز هم تو پیش از ظهر رفتی دانشگاه تا با استاد درس جامعه شناسی سیاسی درباره ی مقاله ی پایان ترم حرف بزنی. طرف بهت گفته بود که خیلی از حضور تو سر کلاسش خوشحاله و خیلی از سئولاتی که تو می کنی راضی هست. برگه ی میان ترمت را هم بهت داده بود و به سلامتی A گرفته ای.


من هم تا بعد از ظهر ماندم خانه به وقت تلف کردن اما گفتم بهتره کمی هم درس بخوانم. از بس که هوا خوب و بهاری شده و تو هم بهم اصرار کرده بودی تصمیم گرفتم برم کرما و آنجا کمی کار روی مقاله ی دیالکتیک در سرمایه ی مارکس را شروع کنم. بعد از کرما به گوته رفتم و از آنجایی که تنها کسی بودم که تمرین آنلاین صوتی کلاس را انجام داده بودم یادویگا که واقعا معلم نمونه ای هست از طرف گوته بهم یک تی شرت داد.


شب که برگشتم خانه تو هم از کلاس درسی ات گفتی و گفتی که یکی از بچه ها که اروپای شرقی هست در جواب تو که بهش گفته بودی که سایت گیگا را که از کار انداخته اند- طرف به بچه هایی که نمی دانستند این چه سایتی هست اول ترم معرفی کرده بوده- بهت گفته که برادران روس زحمت بازیابی اش را کشیده اند. امیدوارم این طور باشد. تو که بهش گفتی با این خبر نه تنها روز که ماه همسرم را ساختی- البته اگر درست باشد.

خب! امروز تو باید موزه بری و بعدش هم کمی وقت آزاد داری تا کلاس فرانسه. قراره در آن وقت آزاد به کار مقاله ی پی یر برسی. شاید من هم از کتابخانه آمدم کافه ای که تو تصمیم داری بشینی و کمی دوتایی آنجا با هم کیف کردیم. تو به کلاس فرانسه خواهی رفت به امید خدا و من هم درسم را ادامه خواهم داد.

امروز سالگرد عروسی مامان و بابات هم هست به سلامتی . تولد جهانگیر هم که دیشب بود. قرار شده قبل از رفتن زنگی بزنیم و تبریک بگوییم. فردا عصر بعد از توتوریال من که به سلامتی قراره بریم و ماشین کرایه کنیم و شب بریم خانه ی فرشید و پگاه. شنبه هم مگان و انا با کلی و گاری را دعوت کرده ایم. یکشنبه هم که باید بریم ای کیا و کاستکو خرید و به همین دلیل هم ماشین گرفته ایم. البته درس و مشق هم که باید انجام بدهیم. اما به نظر با پایان گرفتن ترم با اینکه کلی کار و درس خواهیم داشت و مهمان و مسافرت پیش رو داریم اما تابستان پر باری را آرزو می کنم داشته باشیم.
 

هیچ نظری موجود نیست: