تقریبا ساعت نزدیک 10 شب هست. من و تو دیروز و امروز آرام و خوبی را داشتیم. دیروز که رفتیم ایتون سنتر و لباس خواب برای زمستون گرفتیم و البته تا برگشتیم عصر شده بود و حسابی خسته بودیم. شب سالادی خوردیم و بعد از اینکه با مادر و مامان حرف زدیم فیلمی را نصفه کاره دیدیم و ترجیح دادیم بریم بخوابیم.
امروز هم بعد از اینکه خانه را تمیز کردیم حدود ظهر بود که رفتیم کرما و یک ساعتی نشستیم و با هم درباره ی اصول و قوانینی که می خواستیم برای زندگی مون بگذاریم حرف زدیم چندتایی قرار و مدار گذاشتیم. قرار شد که حداقل هفته ای یک تجربه ی تازه کنیم. از رفتن به جایی گرفته تا هر کاری که نو و جدید باشه. قرار شد که لپ تابهامون از ساعت 10 شب و تلفنها از نیم ساعت قبلش خاموش بشه. قرار شد برای خودمان یک سرگرمی فارغ از هر گونه دلیل و علت پیگیری و ادامه ی الزامی پیدا کنیم. این یعنی اینکه مثلا زبان آلمانی در چنین مقوله ای نمی گنجه. قرار شد سالم بخوریم و درسمون را سر وقت بخوانیم و نرمش صبحگاهی کنیم. خلاصه که چندتایی از این دست قرار و اصل گذاشتیم تا ببینیم چی میشه.
این دو روز گذشت و من آدورنو را نخواندم. شنبه که به تمام کردن مقاله ام گذشت و رفتن بیرون. امروز هم بعد از تمیزکاری و رفتن به کرما و گپ زدن من رفتم کتابخانه ی ربارتس و تو هم برای خرید رفتی بلور مارکت و تا برگشتیم عصر شده بود. تو نشستی پای تهیه ی "پرسشنامه" برای کار RA دانشگاهی ات و من هم کمی آلمانی خواندم و بعدش هم که دیدم به آدورنو نمی رسم کمی لویناس را شروع کردم. این ترم Totality & Infinity را خواهیم خواند و مقدمه اش را خواندم تا اینجا- از همین حالا معلومه که کار سختی پیش رو دارم. نمی دانم به نظرم حرف تو درسته و شاید بهتر باشه حالا که اساسا به این درس و واحدهایش احتیاج ندارم حذفش کنم و از وقتم برای کارهای عقب افتاده ام استفاده کنم. به هر حال باید زودتر تصمیم بگیرم.
منتظر پس فرستادن مقاله ام توسط مگان هم هستم و اگر تا یک ساعت دیگه فرستادش برای چاپ ایمیلش می کنم. فردا هر دو دانشگاه داریم. تو که توتوریال و لکچر درس را داری و من هم لکچر دیوید را باید برم. با خودش هم یک ساعت قبل از لکچر قرار دارم تا درباره ی جمعه یازده نوامبر که روز جشن فارغ التحصیلی ات از دانشگاه تورنتو هست و اینکه نمی توانم آن روز را بروم سر کلاسم حرف بزنم و البته راهنمایی برای ورود بهتر به رسانه های کانادایی. بعدش هم که گوته باید برم.
خلاصه که این هفته ی آخر اکتبر را اگر استارت نوشتن اولین مقاله ی آدورنو را زدم که زدم اگر نه می دانم که ماه بعد پوستم حسابی کنده میشه.
امروز هم بعد از اینکه خانه را تمیز کردیم حدود ظهر بود که رفتیم کرما و یک ساعتی نشستیم و با هم درباره ی اصول و قوانینی که می خواستیم برای زندگی مون بگذاریم حرف زدیم چندتایی قرار و مدار گذاشتیم. قرار شد که حداقل هفته ای یک تجربه ی تازه کنیم. از رفتن به جایی گرفته تا هر کاری که نو و جدید باشه. قرار شد که لپ تابهامون از ساعت 10 شب و تلفنها از نیم ساعت قبلش خاموش بشه. قرار شد برای خودمان یک سرگرمی فارغ از هر گونه دلیل و علت پیگیری و ادامه ی الزامی پیدا کنیم. این یعنی اینکه مثلا زبان آلمانی در چنین مقوله ای نمی گنجه. قرار شد سالم بخوریم و درسمون را سر وقت بخوانیم و نرمش صبحگاهی کنیم. خلاصه که چندتایی از این دست قرار و اصل گذاشتیم تا ببینیم چی میشه.
این دو روز گذشت و من آدورنو را نخواندم. شنبه که به تمام کردن مقاله ام گذشت و رفتن بیرون. امروز هم بعد از تمیزکاری و رفتن به کرما و گپ زدن من رفتم کتابخانه ی ربارتس و تو هم برای خرید رفتی بلور مارکت و تا برگشتیم عصر شده بود. تو نشستی پای تهیه ی "پرسشنامه" برای کار RA دانشگاهی ات و من هم کمی آلمانی خواندم و بعدش هم که دیدم به آدورنو نمی رسم کمی لویناس را شروع کردم. این ترم Totality & Infinity را خواهیم خواند و مقدمه اش را خواندم تا اینجا- از همین حالا معلومه که کار سختی پیش رو دارم. نمی دانم به نظرم حرف تو درسته و شاید بهتر باشه حالا که اساسا به این درس و واحدهایش احتیاج ندارم حذفش کنم و از وقتم برای کارهای عقب افتاده ام استفاده کنم. به هر حال باید زودتر تصمیم بگیرم.
منتظر پس فرستادن مقاله ام توسط مگان هم هستم و اگر تا یک ساعت دیگه فرستادش برای چاپ ایمیلش می کنم. فردا هر دو دانشگاه داریم. تو که توتوریال و لکچر درس را داری و من هم لکچر دیوید را باید برم. با خودش هم یک ساعت قبل از لکچر قرار دارم تا درباره ی جمعه یازده نوامبر که روز جشن فارغ التحصیلی ات از دانشگاه تورنتو هست و اینکه نمی توانم آن روز را بروم سر کلاسم حرف بزنم و البته راهنمایی برای ورود بهتر به رسانه های کانادایی. بعدش هم که گوته باید برم.
خلاصه که این هفته ی آخر اکتبر را اگر استارت نوشتن اولین مقاله ی آدورنو را زدم که زدم اگر نه می دانم که ماه بعد پوستم حسابی کنده میشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر