۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

رفتن الا




دیشب تا از فرودگاه برگشتم و با توجه به خستگی زیادم زود خوابیدم و همین شد که دوباره صبح زود بیدار شدم. به هر حال الا هم رفت. هم سعی کرد که رعایت کنه و هم خیلی هم در این سعی موفق نبود. اما تمام بعد از ظهر ناراحت بود از اینکه داره میره. تو که حال نداشتی ماندی خانه و من بردمش فرودگاه. نشستیم و چایی در فرودگاه نوشیدیم و خلاصه کمی حال و هوایش را عوض کردم و کمی هم نصیحتش کردم که برای زندگیش تصمیم دقیقتر بگیره.

خلاصه که مهمانمان رفت به سلامتی. امروز هم تقریبا تمام روز را به استراحت و البته بی کاری گذراندم. بیشتر از یک ساعت در BMV بودم و تو هم برای مهمانی فردا شب که خانه ی دنیا قراره بریم -و البته فرشید و پگاه هم دعوتند و امیدوارم خوش بگذره و بخصوص تو کمی از این خستگی و فشردگی و مدتها درد و بی حالی رها و فارغ بشی- ظرفی بگیری. یک پارچ شراب کریستال از حراج Bay گرفتی.


خلاصه که این هفته ی ریدینگ ویک تمام شد و من نتونستم مقاله ی آدورنو را بنویسم و هیچ کار دقیقی از روی برنامه ام پیش ببرم. جز نوشتن مقاله ی مربوط به ایران کار مهم و مفیدی نکردم. مثل اکثر اوقات.




هیچ نظری موجود نیست: