۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

پروسه ی درمان



روز سختی بود اما به هر حال تا اینجا هر چه بود بخوبی گذشت. صبح بعد از اینکه سه نفری با هم رفتیم و رسیدیم پس از مدت کوتاهی نوبت تو شد. کل پروسه هم خیلی طول نکشید وقتی پرستار به من گفت بیام پیش تو که داری "ریکاور" می کنی تعجب کردم که کار تمام شده بود. 


اما تا چشمت به من افتاد دانه های درشت اشک سرازیر شد. گویا بدون بیهوشی و حتی بی حسی مناسب کار کرده بودند و خیلی اذیت شده بودی بخصوص از نظر روحی. خلاصه با دکتر حرف زدیم و گفت نتوانسته که تا بالای روده را ببینه و احتمال داره بعد از اینکه جواب "بیوپسی" معده ات آمد دوباره برای گرفتن عکس بخواد که این پروسه را طی کنی. خلاصه که امیدوارم بدون هیچ مشکلی جواب آزمایش و پروسه ی درمانت پیش بره که خیلی نگرانم.


الا هم بعد از اینکه برای نهار با گاری قرار داشت رفت کمی در شهر گشت و تازه برگشته. برای شام داریم غذایی که مهناز لطف کرد و برای دیدن تو آمد آورده را گرم می کنیم و فیلم مورد علاقه ی ما را هم تلویزیون داره نشان میده: Family Man.


خلاصه که داستان امروز اینطور پیش رفت و قرار شد سه شنبه ی سه هفته ی دیگه که برابر است با اول نوامبر دو تایی بریم دکتر تا جواب آزمایشت هم آمده باشه و به سلامتی پروسه ی درمان را پیش ببریم.


با مادر و مامانت هم حرف زدیم و من از مامانت که خیلی زحمت کشیده بود و برایم کتابی را که می خواستم تهیه کرده و پست کرده بود تشکر کردم و مادر هم با اینکه درد داشت اما در مجوع حالش بهتر بود.


به امید خدا این مرحله را پیش بردیم و امیدوارم که حالت روز به روز بهتر بشه.

هیچ نظری موجود نیست: