۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

همگی دنبال کار



ظهر تقریبا سرد و البته تمام ابری یکشنبه هست. تازه از تمیزکاری اساسی خانه فارغ شده ایم. بعد از دو سه هفته مهمانداری و مهمانی و عیره این هفته زمان تمیزکاری اساسی بود. تو که کمی حالت در ظاهر بهتره و البته معده درد کاملا سرجاش هست داری ایمیلهایت را با مگی چک می کنی و من هم گفتم قبل از رفتن به کرما و کتابخانه پست امروز را بگذارم و راجع به دیروز و دیشب بنویسم.


دیروز پیش از ظهر رفتیم کرما. تو چای گرفتی و من قهوه. بعدش تو به رفتی کاغذ کادو برای ظرفی که برای علی و دنیا گرفتی بخری و من هم دو ساعتی نشستم در کرما و با مکسی یکی از یادداشت برداری هایی که برای مقاله آدورنو در تابستان کرده بودم را مرتب و دسته بندی کردم. هنوز هم باورم نمیشه که مقالات را ننوشته ام و تا یک ماه دیگه باید مقالت درسهای این ترم را شروع به نوشتن کنم.


صبح داشتم فکر می کردم که حق با توست و بهتره که درس لویناس را تا خیلی دیر نشده- حالا که اصلا هیچ نیازی هم بهش ندارم- حذف کنم تا بتوانم کارهای عقب افتاده را انجام دهم.


دیشب هم ما سر وقت رسیدیم. قبلش با مادر حرف زدیم که خیلی حال نداشت و از دست مامانم هم حسابی خسته و شاکی بود. بعد از ظهر هم بعد از ماهها دوتایی رفتیم پایین و کمی ورزش کردیم. خانه ی دنیا- در واقع مامانش- وقتی رسیدیم کمی از 8 گذشته بود. پسر دایی دنیا و آوا هم آنجا بود که از دوره ی دبیرستان به کانادا آمده بود. حدود 9 بود که فرشید و پگاه هم آمدند. شب بدی نیود. تا پاشدیم که به خانه بیایم ساعت یک بامداد بود و تا رسیدیم و خوابیدیم از دو هم گذشته بود.


کمی از دوره ی نوجوانی گفتیم. کمی هم علی از برنامه هایش و دنبال کار بودن ها و ناموفق بودنش در این زمینه گفت. بعد هم معلوم شد که این داستان نه تنها مربوط به علی که دنیا و آوا و روزبه پسردایی شون هم همگی در به در دنبال کار هستند. خلاصه که دنیا خیلی سعی کرده بود که پذیرایی مفصلی بکنه و واقعا هم خیلی زحمت کشیده بود. 


اما امروز با توجه به اینکه کارم به نوشتن آدورنو نخواهد رسید تصمیم گرفته ام کمی آلمانی ام را بخوانم که دارم کم کم از درس و کلاس عقب میفتم. تو هم که باید برگه ی کوتاهی برای پرزنتیشن درس دموکراسی بنویسی. فردا هم صبح با مهناز قراره بروید دیدن خانم گلتراش که آمدن و دیدنش در اینجا برای همگی ناخوشایند و دردسر بوده. بلاخره اما شما تصمیم گرفتید که یک سر - برای دفع شر!- دیدنش بروید.

هیچ نظری موجود نیست: