۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

کلی کار



تازه از کلاس آلمانی برگشته ام. تو داری کارهای RA ات را انجام میدی و الا هم داره با دوربینش بازی می کنه. امروز دانشگاه نرفتم بلکه متن لویناس راجع به هوسرل را به یک جایی برسانم. بعد هم گفتم که گوته نمیرم و لویناس می خوانم. اما بعد از اینکه شما دوتا رفتید دانشگاه- الا می خواست بیاد سر کلاست- و من از کتابخانه برگشتم خانه و کمی متن را ادامه دادم دیدم که بهتره بی خیال متن بشم و برم همان کلاس آلمانی. خلاصه که متن خیلی دشواری هست و به همین دلیل هم دیدم بهتره خودم را خیلی اذیت نکنم چون ظرف دیروز که باید درس می خواندم به دلیل خستگی زیاد بیشتر استراحت کردم در خانه. 


شما دو نفر هم که با هم رفته بودید ایتون سنتر و با اینکه خانه ساکت بود و من هم تمیزکاری صبح یکشنبه را انجام داده بودم اما توان درس خواندن نداشتم.


خلاصه که این از دیروز و امروز. تنها نکته ی دیگه اینکه مادر یکی دوتا از دنده هایش براثر برخورد با یخچال آسیب دیده و احتمالا شکسته و خلاصه با رفتن خاله آذر حالا تمام کارها گردن مامان هست که البته نه توان جسمی خاله را داره و نه صد البته تمکن مالی و لوازم لازم مثل ماشین و غیره. آنها هم که بعد از کلی منت گذاشتن سر بنده خدا مامان نه تنها آخرش هیچ کمکی بهش نکردند که خیلی هم برخورد زشتی باهاش داشتند. 


خدا را شکر که هم پول خودش و هم کمک اندک ما تونسته بهش این امکان را بده که برای خودش جایی را اجاره کنه. امیدوارم که بتونه کار مناسبی هم پیدا کنه و اوضاعش را بهتر از قبل کنه.


نکته ی دیگه هم داستان الاست. دختر خوبی و مهربانی هست. اما اینکه از قدیم گفته اند باید با کسی همسفر یا همسفره شوی خیلی درسته. کلا که خیلی شلخته هست اما از آن گذشته صبح ها اگر به زور صدایش نکنی تا ظهر را راحت می خوابه. من که هنوز هیچ صبحی که داشتم از خانه می رفتم بیرون که اکثرا بعد از 9 و 10 بوده بیدار ندیدمش. گذشته از آن اهل اینکه بره جایی را ببینه و خلاصه از اینکه برای اولین بار آمده به این کشور و قاره استفاده ای کنه نیست. از آن بدتر اما اینکه اساسا اعتقادی به جمع کردن تخت خوابش نداره و مشکل اینجاست که تختش تنها مبل خانه و درست وسط خانه ی کوچک ماست. خلاصه که اینها باعث شد که امروز تو باهاش صبحت کنی و بهش بگی که خوابش را تنظیم کنه چون واقعا زندگی ما مختل شده. من که بدون صبحانه میرم هر روز چون امکان صبحانه درست کردن و خوردن نیست. تو هم که معده ات درد میگیره نمی توانی خیلی صبر کنی. 


اما از شنبه شب بگم که همگی رفتیم "نویی بلانش". اول رفتیم به باری که جیو پیشنهاد داده بود. ما که رسیدیم سنتی آنجا بود و بعد از نیم ساعت هم انا آمد. جالب اینکه جیو با دوستش و خویی یک ساعت و نیم دیرتر آمدند- مثل همیشه. بعد هم دو تا از دوستان دیگرش را هم که بی اطلاع ما برای رزور میز بزرگتر دعوت کرده بود آمدند و خلاصه بد نبود. به الا فکر کنم بخصوص در کنار سنتی و تو و انا خوش گذشت. 


از آنجا رفتیم برای دیدن آثار هنری که در خیابانها مختلف گذاشته بودند. اما آنقدر شلوغ بود و ما هم آنقدر دیر راه افتادیم برای رفتن که خیلی نتونستیم بریم. نکته ی مهمترش این بود که دایم باید برای جیو و دار و دسته اش ثبر می کردیم. نیم ساعت جایی ایستادیم تا یکیشون چایی بگیره کمی بعدتر ایستادیم تا جیو بره اینور و اونور را ببینه و از همه بدتر موقعی بود که واقعا همگی خسته شدیم و گفتند که صبر کنید ما می خواهیم هات داگ برای خودمون بگیریم. سنتی که یکی دو تا از دوستانش را دید و با آنها رفت و ما با انا بیش از نیم ساعت صبر کردیم و در آخر وقتی که از دور بهشون گفتم بیاید این طرف با اینکه کاملا هم ما را دیدند اما به نظر ترجیح دادند که با خودشان باشند. اگر به ما هم زودتر گفته بودند ما جدا می شدیم و حداقل یکی دو جا را می دیدیم. خلاصه که انا که دایم همه چیز را مثبت می بینه و دایم میگه مهم نیست کف کرد و گفت من خسته شدم و می خواهم برگردم خانه. تو و الا هم خسته بودید و خلاصه ما چهار نفر در حالی که حسابی مستهلک شده بودیم رفتیم سمت مترو. البته تا جایی که ما دیدیم هم خبری نبود و بی خود چهارتا مزخرف را گذاشته بودند وسط خیابان به اسم اثر هنری. به هر حال شب بدی نبود اما آخرش خسته کننده و کلافه کننده شده بود.


خب! فردا من می رم دانشگاه برای کلاس لویناس و تو هم که قرار داری برای کارت که باید تحویل بدی. الا هم احتمالا میره موزه. هوا داره کم کم خیلی سرد میشه اما هنوز قابل تحمله. این هفته هر دو کلی درس داریم اما سعی کرده ایم برنامه های دیگه ای هم داشته باشیم تا به الا هم خوش بگذره. احتمالا فردا شب میریم سینما. البته تا ببینیم درس تو به کجا میرسه چون تو چهارشنبه برای درس دموکراسی پرزنتیشن داری.

خلاصه که کم کم با اینکه هم خیلی دیر شده و هم خیلی عقبم داره موتور درس خواندم شروع به کار می کنه. باید جدی بگیرم و صبور باشم. تو هم که مهمترین مسئله ات در حال حاضر برای من و خودت بحث سلامتی ات هست. خیلی فکرم درگیره و دایم از خدا می خواهم که به خیر بگذرونه و کمک کنه که هر چه زودتر سلامتی دستگاه گوارش و بخصوص درد معده ات درست بشه.


 

هیچ نظری موجود نیست: