۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

Babies


تازه از کلاس آلمانی برگشته ام و خیلی خسته ام. امشب در کلاس کاملا تعطیل بودم و اصلا نمی توانستم کارم را انجام دهم. صبح نسبتا زود بود که بیدار شدم و بعد از اینکه تو گفتی دیشب تا صبح خوابهای بی ربط دیده ای و نتوانستی راحت بخوابی گفتم کمی بیشتر استراحت کن و بعد با خیال راحتتر پاشو و بشین سر درس و آماده شدن برای پرزنتیشنت. 



برای همین من خیلی زود از خانه رفتم بیرون و بعد از اینکه قهوه و مافین در کرما خوردم رفتم کلی و نشستم سر پدیدارشناسی. متن کلا سخت و غامضی هست اما به هر حال آرام آرام داره جلو میره. من تا بعد از ظهر در کتابخانه بودم و تو هم که در خانه داشتی روی متن پرزنتیشنت کار می کردی.


ساعت یک بود که بهم زنگ زدی که در راه دانشگاه هستی و الا هم رفته موزه و خلاصه من هم نزدیک ساعت 3 بود که آمدم خانه و نهار خوردم و بعد از کمی آلمانی خواندن انجام داده تکالیف رفتم سر کلاس. در راه بودم که بهم زنگ زدی که پرزنتیشنت خیلی خوب جلو رفت و از کلاس کلا راضی بودی. با اینکه قرار بود امشب با الا دوتایی بروید به یک سخنرانی درباره ی اسرائیل که در دانشگاه تورنتو بود اما از آنجایی که خیلی دیر رسیده بودی خانه و الا هم خیلی خسته بود قیدش را زدید.


من هم که کلا از تمام درسها و برنامه هایم عقبم و حالا دیگه آلمانی هم داره بهش اضافه میشه. باید روزانه کار کنم که نمی کنم و نمی رسم و ورزش هم که مدتهاست شروع نشده تعطیل شده.


البته فعلا مهمترین دغدغه ام بحث سلامتی توست که امیدوارم هفته ی آینده به نتایج خیلی خوبی برسیم و حال تو روز به روز بهتر بشه.


مادر هنوز بیمارستان هست و مامانم هم خانه اش را تحویل گرفته ام فعلا که نرسیده بره وسایل لازم را بخره.


فردا شب احتمالا سه تایی بریم سینما. قرار گذاشتیم حالا که الا اینجاست یکی دو تا کار بکنیم که به اون هم خوش بگذره. احتمال داره سنتی هم بیاد اما مطمئن نیستم. خلاصه که این هفته که الا هفته ی دوم و آخر مسافرت الاست قراره کمی بیشتر با هم باشیم و وقت بگذاریم. البته تو از دوشنبه که قراره یک روز تمام غذا نخوری و سه شنبه هم که به سلامتی آندوسکوپی و کلونوسکپی می کنی و ان شا ا... با خبر خوب روزها را ادامه می دهیم.

الان هم که ساعت نزدیک 10 شب هست من کمی هگل می خوانم و تو و الا هم دارید فیلم Babies را می بینید.


هیچ نظری موجود نیست: