۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

SAGE


پنج شنبه هست و ساعت نزدیک پنج. تو کم کم داری از سر کار بلند میشی و میای سمت PGARC تا از من پاکت های پستی را بگیری و ببری برای سفارت ایران در کانبرا پست کنی. بعدش هم قراره بری برادوی تا برای فردا شب که قراره الا با فلین بیان خونه مون و خورشت سبز - قورمه سبزی- بخورن گوشت بخری.

بلاخره بعد از چند ماه که قرار بود این بچه ها بیان فردا شب میان و علاوه بر اینکه بعد از مدتی می بینمشون کتابهای من را هم که الا سفارش داده بود میارن. دو تا کتاب فردیک جیمسون درباره ی آدورنو و مارکسیسم متاخر که Verso چاپ کرده.

باید اعتراف کنم که هر چه سعی می کنم اینجا درباره ی امور روزمره زندگی مون بنویسم، از آنجایی که بلاخره دانشگاه و درس اصل محوری این ایامه نمیشه بی توجه به این داستانها چیزی از زندگی مون نوشت. البته اعتراف می کنم که خیلی خوشحالم که اینطوره و الان سالهاست که من دانشگاه خانه ام شده، اما بدون برنامه و نظم کارم بجای پیشرفت و فکر شده حاشیه روی. بگذریم، قصدم از این مقدمه نوشتن خبر خوب امروز درباره ی تو بود.

امروز از انتشارات SAGE برات ایمیل آمد که برای نوشتن مدخل ایران در دایره المعارف شبکه ی اجتماعی با تو قصد همگاری و بستن قرارداد را دارند. باورت میشه! یادته وقتی با هم هر سال اردیبهشت می رفتیم نمایشگاه کتاب و سری به سالن ناشران خارجی میزدیم با چه حرارت و ذوقی کتابهای این قبیل ناشران را ورق میزدیم. حالا تو باهاشون قرارداد می بندی و نویسنده شون میشی. برای همینه که میگم تو افتخار منی. تو الگو و اعتماد به نفس منی. با اینکه حتی امروز هم مثل همیشه بارها بهم یاد آوری کردی که بدون راهنمایی و چه می دونم خط فکری دادن من تو نمی تونی پیش بری، اما بیا و از تعارف بگذریم. حالا نوبت توست. و در این مسیر نوبت من که به تو افتخار کنم. در واقع باید بگم حالا نوبت ماست.

داشتم فکر می کردم ببین چقدر آرام و بی حاشیه داری کارهایت را پیش می بری. واقعا آفرین. نگاه به رزومه ات بکن. برای مایی که با معیارهای جهانی از نا کجا و پرت آباد دانشگاهی آمده ایم. نگاهی به بخش مقالات چاپی رزومه و کارنامه ات بکن. این تازه آغازش هست. مقاله در مجله دانشگاهی، فصلی از کتاب دانشگاهی، مدخل برای دایره المعارف و... . آفرین افتخار من.

باید با نظم و تلاش بیشتر کار کنیم. من که تازه بعد از مدتها دارم دوباره شروع می کنم. و مطمئن باش فارغ از فکرهای باز دارنده باید بهتر و استوارتر جلو برم. باید تو را الگو کنم. باید امثال تو را الگو کنم.

امروز موقع نهار با پائولین همسر جان برای مقاله ات قرار داشتی. به قول تو خیلی لطف کرده بود و این همه راه را برای کار تو به دانشگاه آمده بود. و باز هم به قول تو باید یاد بگیریم. خیلی از مقاله ات راضی بود و خیلی تعریف کرده بود. تشویقت کرد که مقاله ی دیگری با زاویه ی استدلالی مشابه و البته متفاوت از نظر متمرکز شدن روی برخی زوایای فکری هابرماس و اضافه کردن دو توکویل بنویسی. درباره ی این مقاله هم بهت گفته بود که خیلی استدلال درست و دقیقی کرده ای و به عنوان یک هابرماس شناس بهت تاکید کرده که اعتماد به نفس خودت را در به چالش کشیدن نظر هابرماس حداقل در این کانتکس و زمینه بالا ببر و با صدای خودت و بلندتر استدلال کن که نظر هابرماس در باره ی Public Sphere در این مورد صائب نیست.

حالا با حرفهایی که امثال باب گودین، پائولین و دنی دارن بهت میزنن باید در مسیرت با ایمان بیشتری حرکت کنی و البته با خواندن و فکر کردن بیشتر.

من هم امروزم همچنان به وبر گذشت و وقت نکردم به لوکاچ خوانی برسم. با اینکه خیلی از برنامه ام عقبم و با اینکه به طرز غیر قابل جبرانی احتمالا از زندگی دانشگاهی و آینده سازی آکادمیک و مهمتر از همه شیوه ی تفکر و مسیر فکری، اما این تقدیری است که خودم و با علاقه انتخابش کرده ام و در آن و با آن روزگار می گذرانم. سعادتم همانطور که بابات از روز اول بهمون گفت اینه که ما هر دو در یک مسیر احساس خوشبختی و پیشروی می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: