۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

رد توتوری


دیشب تا دیر وقت بعد از اینکه با هم دیگه از برادوی برگشتیم و خریدهای لازم هفته را سر جاهاشون چیدیم تو رو پا وایسادی و شام خورش امشب را برای مهمانها درست کردی. الان هم تو رسیده ای خانه و داری برنج را دم می کنی و من هم کم کم دارم جمع می کنم و میام خانه تا هم کمی به تو کمک کنم و هم میز را بکشیم سرجاش برای شام و کلا خانه را کمی آماده کنم.

امروز قبل از ظهر دیگه اینقدر دلم برات تنگ شده بود که آمدم پیشت و گفتم بیا بریم پارما چند دقیقه ای بشینیم و دل را خوش و چشمم را به نور وجودت روشن کنم. آمدی و نیم ساعتی با هم گفتیم و خندیدیم و بعد از مدتها خیلی بهمون چسبید. بهت گفتم و تو هم تایید کردی که داره حالمون کم کم بهتر میشه.

تو از طرف مایکل هم ایمیلی گرفتی که برای توتوری این ترم کارت قطعی است و از آنجایی که فیونا هم دیروز بهت پیشنهاد داده بود که برای این ترم دوتا کلاس برای او هم توتوری کنی و گفته بودی باشه داشتی روی کاغذ ساعتهای کاریت را حساب و کتاب می کردی. بهت گفتم علاوه بر اینکه کار خیلی سختیه و تمام وقتت را میگیره که هم دو تا لکچر را بشینی و هم سه چهار تا کلاس را توتوری کنی، باعق عقب افتادگی از خواندن و نوشتن خودت هم میشه که الان کار اصلیته. ضمن اینکه تا بخواهیم بریم کانادا با ان حجم برگه ها که باید تصحیح کنی و کاری که در دانشگاه داری می کنی دیگه هیچ انرژی و حالی برات نمی مونه تا ترم جدید را به سلامتی در کانادا شروع کنی.

قبول کردی و برای فیونا ایمیل زدی که متاسفانه نمی تونی برای اون هم توتوری کنی. من هم اتفاقی کلاسش را در سایت دانشگاه چک کردم و دیدم که کلاسی که ازت خواسته برایش توتور باشی علاوه بر اینکه به قول خودت کلی از حوزه ی کاری تو دوره کلاس مقدماتی بچه های سال دومه و خیلی از آدم انرژی و وقت می بره. خلاصه اینکه تصمیم درستی گرفتی. مایکل هم از مونته ویدئو برایت ایمیل زده بود که یک کلاس که قطعیه و باید ببینیم میشه دوتاش کرد یا نه.

امروز هم به لوکاچ خوانی گذشت. بد نبود اما باز هم وقتم بیشتر از اینکه مفید و درست هزینه بشه به بازیگوشی گذشت. باید آرام آرام این ساعات را درز بگیرم تا بشه کاری را که باید بکنم، شدنی بشه.

خب! فکر نمی کنم فردا و پس فردا بیام دانشگاه. فردا را که قراره با هم عصر بریم اپرا در فستیوال سیدنی و احتمالا صبحش هم میریم استخر. بلکه این شنبه تلافی آن شنبه را دربیارم. یکشنبه هم نمی دونم چی کار می کنیم. البته دیگه باید از هفته ی آینده متمرکز روی آدورنو و هورکهایمر کار کنم - بعد از چند ماه تاخیر. شاید از آنجایی که تو هم باید مقاله ات را آماده ی تحویل کنی من بیام دانشگاه و درس بخوانم شاید هم نه.

هیچ نظری موجود نیست: