۱۳۹۲ دی ۴, چهارشنبه

کریستمس برفی


صبح روز کریستمس هست و هوا حسابی ابری و قراره که برف مفصلی بیاد. من تازه حمام کرده از اتاق زده ام بیرون و تو هنوز در تخت خوابی. هیچکدام خیلی خوب نخوابیدیم و دلیلش کمردرد وحشتناک من دیشب قبل از خواب بود که داشت اشک خودم و تو را در میاورد. احتمالا پیاده روی که دیروز بعد از آخرین جلسه ام با کریس برای کاریو داشتم با پوتین در برف خیلی تاثیر منفی گذاشته بود. تو هم که بعد از اینکه نصفه روز کار کرده بودی رفتی برای خرید به منطقه ی سوپرهای ایرانی که تا برگشتی شب شده بود. گفتی قطعی برق- که هنوز دامن فرشید و مرجان و پگاه و مهناز و ... را گرفته- باعث این تاخیرها و ترافیک بود و خلاصه که وقتی برگشتی هر دو خیلی خسته بودیم.

با ایران حرف زده بودیم در طول روز جداگانه که خدا را شکر همه چیز در مراسم خاکسپاری و بعد از آن خیلی خوب پیش رفته بود و بابات هم روحیه اش خیلی خوب بود. همراه مامانت و جهان رفته بودند دیدن خاله جان و ایران خانم- چون هر دو به شدت کهنسال هستند و امکان آمدن به مراسم را نداشتند- و خلاصه حالشان خوب بود.

برف گرفته و در خلال نوشتن سطور بالا آمدم پیش تو توی تخت و کمی با هم گپ زدیم و کمی از برنامه هامون برای این یک هفته تعطیلی گفتیم و کمی از برنامه های سلامت و فرهنگ، تحصیل و تفریح در سال آتی گفتیم که باید در این چند روز پایانی سال مدون کنیم!

قراره بعد از صبحانه در این برف شدیدی که میباره با لطفی که فرشید متقبل شده بریم و کتابها را تحویل بگیریم. دیشب که پای تلفن بهم گفت مطمئنم تو هم برای من چنین کاری را می کردی و ما جدا از دوستی فامیل هم هستیم خیلی بابت مهربانیش تحت تاثیر قرار گرفتم. قرار بود با پگاه امشب بیایند اینجا که چون هنوز برق و به وقول خودشان زندگی ندارند نمی توانند.

خلاصه که روز کریستمس برفی من با اینکه کمر درد دارم اما کادوهایم رسیده و خیلی مشتاقم که برویم و زودتر تحویلشان بگیریم. اگر نخواسته باشم چیزی را از قلم بندازم باید بگم که به شدت- با تاکید می گویم- به شدت بی پولیم. بطوری که بعد از اینکه این حدود ۲۰۰ دلار بابت کتابها را بدهیم چیزی بیش از همین مقدار روی کاغذ تا ۹ ژانویه نخواهیم داشت. البته خدا را شکر اجاره مامانم و ۲۵۰ دلار برای کادو تولدش توانستیم بفرستیم.

اما خدا خیلی بزرگ هست! این را نیک می دانیم.
   

هیچ نظری موجود نیست: