۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

کسی می آید و کسی میرود در شب یلدا


طولانیترین شب سال را با دوستان در شبی آرام و خوش و با یادی که از مادربزرگت کردیم گذراندیم. با اینکه کلی کار ماند و تا من و تو خوابیدیم- و البته که من با کمر درد امکان کمک کردن مناسب به تو را هم نداشتم- ساعت نزدیک ۳ بود و از کمر درد یک ساعتی هست بیدار شدم و تو هم البته بیدار در تخت داری با ایران حرف میزنی و صدای گرفته و ناراحتت محزونم می کند،‌ با اینکه امروز به سلامتی خانواده از تهران راهی مشهد میشوند تا مادربزرگ را در کنار جفتش که از سالها پیش در انتظارش بوده بخوابانند، با اینکه می شنوم که به پدرت می گویی که دستت درد نکند که این همه سال زحمت مادرت را به آبرومندانه ترین حالت کشیدی و البته مشخص است که او از خود ناراضی و بی قرار است، با اینکه بسیار خود را خوب و موقر تسکین داده ای گویی که این تو نیستی که صاحب درد و ماتمی و ... با تمام این حرفها اما غمی است که تازه و جایی است که خالی خواهد ماند.

شب طولانی سال را، طولانی ترین شب سال را با *یک بند* و یک نفس حرف زدن در جمع گذراندم. شب خوبی بود و یلدایی آرام با اینکه تو در دلت بسیار حزین بودی. اما بسیار هر دو خوشحالیم که به ایران رفتی و مادربزرگ را دیدی که به قول خودت اگر نرفته بودی و ندیده بودی خصوصا بعد از اینکه از تمام جمع خانواده این او بود که نتوانست در مسیر راه ما از جنوب عالم به شمالش در دبی به دیدارمان آید خیلی ناراحت و آشفته میشدی.

شب آرام و خوبی بود. تو هر چند غمین اما آرام و در سکوت شب را در کنار ما گذراندی و با ما بودی و شب نیکی شد.

و خداوند بیامرزد تمامی رفتگان این سال را.

برف می آید. برف می آید و دیشب البته با خبر خوش بارداری نسیم در آخر وقت وقتی که همگی رفتند و تنها آنها و من و تو بودیم شب را به صبح رساندیم. به قول تو پیش از خواب این زیبایی زندگی است: کسی می آید و کسی میرود- به سلامتی!

هیچ نظری موجود نیست: