۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

رسیدن فصل دوم


به سلامتی آخرین ماه سال ۲۰۱۳ از راه رسید. سالی که من هیچ کار مفیدی در آن نکردم- هیچ بطور مطلق- حتی یک درس نگذراندم. یک مقاله ننوشتم. آلمانی را درست ادامه ندادم و وقفه های طولانی در هر کاری انداختم به شکلی که کل کار از دست رفت. تنها کمی ورزش که نتیجه ی خیلی خوبی هم نداد چون خودم را داغون کردم و تو را به شدت نگران. با این حال این سال مهمترین سال به لحاظ درسی و بابت گرفتن بمباردیر بود. هر چند که نتیجه ی سالهای قبل تر بود اما این اتفاق در سال جاری افتاد.

امروز صبح زود که بیدار شدم بعد از اسکایپی که حدود ساعت ۲ صبح از فرودگاه فرانکفورت با هم کردیم شروع کردم به تمیز کردن معمول یکشنبه ها البته با ذوق و شوق آمدن تو که به سلامتی سه ساعت دیگه خواهی رسید. حالا باید حمام بروم و گل بخرم و بیام فرودگاه استقبال عشق یگانه ام که دلم برای هر لحظه با او بودن و دیدن و بوییدن و بوسیدنش پر می کشه.

در حال تمیزکاری بودم که یادم افتاد ماه آینده آغاز سال مهمی برای من خواهد بود. وارد دوره ی جدیدی خواهم شد و ۴۰ سالگی آغاز می شود به امید خدا. باورم نمیشه و می دانم که این حس تقریبا مشترک برای همه هست اما از این جهت باورم نمیشه که جایی و نقطه ای ایستاده ام که باید سالها پیش از آن گذر می کردم. به هر حال افسوس گذشته کاری را جبران نمی کند. شاید یک نگاه واقع بین نشان دهد که دیگر توان و توش فتح قله ای را ندارم. اما حداقل در راه بودن را باید قله ی این نیمه ی دوم کنم. خب! به نیمه ی دوم خواهم رسید بطور رسمی از ماه آینده. بهتر است آدمی شوم که از نیمه ی اول درس های بدیعی که گرفتم را مثل همیشه پشت گوش نیفکنم.

باید برای خودم و تو و زندگی عاشقانه مون چیزی شوم دیگرگون.

سلام به تو و آمدن و این ماه و این دوره ی جدید.

به نیمه رسیدم و مغبون از از دست رفته های بسیارم هستم. اما دلگرم بزرگترین داشته هایم. تو و عشق مان و امید به ادامه ی صحیح راهم.

سلام عزیزم!
خوش آمدی که چشم به راهت بودم و هستم و خواهم بود و می دانم که تا زنده ام با من و در کنارمی.

هیچ نظری موجود نیست: