۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

بدرود مادربزرگ!


آمرزش و رحمت بر رفتگان بی آزار.

امروز خبردار شدیم که مادربزرگت به رحمت خداوند که بسیار اعتقاد و ایمان بدو داشت شتافت و رفت. روحش قرین آرامش باد.

پدر و مادرت برای مهمانی امشب شب یلدای تو نمی خواستند که تا فردا خبردار شوی. احتمالا دلیل چندبار تماس دیروزشان با من همین بود که متاسفانه برقرار نشد. یا در سلمانی بودم و یا برای کمرم زیر دوش آب گرم.

امروز صبح درحالی که میرفتی کاستکو برای خرید امشب و قبلش مرا تا دفتر کاریو می بردی پگاه تماس گرفت و تسلیت گفت. گفت که از روی صفحه ی فیس بوکت خبردار شده. خلاصه که من همان موقع از ماشین پیاده شده بودم که بلاخره با ایران تماست برقرار شد و با اینکه گویا اول آنها چیزی نگفته بودند اما معلوم شد دیروز که پدرت حالی نداشته و بغض شدید در گلو، تماما بابت غم از دست رفتن مادرش بوده که بسیار عزیزش و محرمش بود.

خداوند بیامرزد تمامی رفتگان و تازه رفتگان و مادربزرگت را.

خداوند بیامرزد هر آنکس که از دست و زبان و چشم و دلش دیگران در امان بودند.

خداوند همه ی را بیامرزد.

هر کس که به خیر و زیبایی و انسان ایمان دارد آمرزیده باشد. 
***

دیشب خیلی زود خوابیدی. من آخرین قسمت فیلم مستند تاریخ ناگفته ی آمریکا را دیدم و شب هم با هم قسمتی دیگر از صحنه هایی از ازدواج کار برگمان را دیدیم و البته هنوز ۸ نشده بود که تو خوابت برد. من کمی رمان خواندم و کلا زود خوابیدیم. صبح با اینکه خیلی روی فرم هم نبودیم و اتفاقا تو خواب مادربزرگت را دیده بودی که موهایش را کوتاه کرده بود و در جمع شما بود و خوشحال اما آمبولانس آمده بود که باید برود و دوست نداشت که برود و... کمی سردرد داشتی که به هر حال خبردار شدی در حالی که برای خرید امشب رفته بودی.

با اینکه اول با بچه ها قرار گذاشتیم که برنامه ی امشب منتفی کنیم اما اتفاقا تو اصرار کردی که برایت اینگونه بهتر است و ترجیح میدهی که شب یلدا را با دوستان، شمع و حافظ، یاد و سخن و طلب آرامش برای مادربزرگت سپری کنی و این شد که داریم خانه و وسایل پذیرایی را برای امشب مهیا می کنیم.

ساعت ۶ و نیم است و شمع ها روشن و تا کمتر از یک ساعت دیگر نسیم و مازیار و آیدین و سحر و پویان و هستی خواهند آمد. مرجان و کیارش هم جداگانه . دیروز خبر دادند که کار دارند و نمی توانند در جمع ما باشند.

خداوند رحمت کند روح مادربزرگت را. او اعتقاد داشت و امیدوارم که به آنچه اعتقاد و ایمان داشت به درستی رسیده باشد.

این ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۳ بود و البته من که باید درسی برای سال و روزهای آینده گرفته باشم.

این ۲۱ دسامبر است و من و تو که قرار است دیگرگونه زندگی کنیم. دیگرگونه و با کیفیت انسانی تر.
 

  

هیچ نظری موجود نیست: