۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

در انتظار گودو


به سلامتی بعد از ده روز برگشتی خانه. کمی سرماخورده ای و از آن جدیتر خیلی از نظر روحی بابت ناراحتی و مسائلی که در ایران دیده ای و گرفتاری های مامان و بابات و شرایط جهانگیر ناراحت و غمگینی. باید کمی با هم حرف بزنیم و کمی روحیه ات را بازیابی کنی تا بتوانی از این طریق حتی کمک حال بهتری برای آنها باشی.

دو کتاب و سه مجله ای که می خواستم و از میان آنهایی که موجود بودند برایم آورده ای و خود این داستان متاسفانه یکی دو روزی از درس خواندن عقبم خواهد انداخت. بهت گفتم و قبول کردی که فردا سر کار نروی و کمی استراحت کنی. احتمالا حتی دکتر هم برویم تا یک چک آپ سرپایی هم بکنی  تا خیالمون راحت شود.

کمی آجیل و البته بخشی از عکسهای بچگی خودم و خودت را آورده ای که عالی بودند و باید بشینم پای دیدنشان. از گرانی و آلودگی که بگذریم از شرایط روحی و حالی مردم و البته امیدواری بیش از حد خوشبینانه در میان آنها گفتی و اینکه همه در انتظار بهبود سریع همه چیز هستند و البته بی خبر از بسیاری از چیزها. با اینکه می گویی اخبار و ظریف و گفتگوها را لحظه به لحظه و همگی دنبال می کنند اما حرفهای اساسی این چیزها نیست داستانهای سریالهای ترکی است که از سر شب تا سحرگاه خانه ها را مشغول خود کرده است. انتظار و دل بستن و انتظار و انتظار و ...


هیچ نظری موجود نیست: