۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

سرماخوردگی و لباسشویی


از دیروز عصر که آمدی خانه سرماخورده و خسته بودی تا الان که شنبه سر شب هست و خوابی. تمام امروز را برخلاف برنامه ای که داشتی برای نوشتن بوک چپتر در تخت خوابیدی و من هم رفتم و از فرشی برایت سوپ گرفتم و حالا هم باید یک آب پرتغال دیگه برایت بگیرم. امشب قرار بود بریم خانه ی مرجان دیدن مریم که از سانفرانسیسکو آمده اما با این حال تو عملی نبود و به همین دلیل صبح بهش زنگ زدم و گفتم که مریض شده ای.

من هم البته خیلی حال و روزم خوش نیست. دیشب ناگهان دندان درد شدید و غیر معمولی گرفتم که مشخص بود عصبی است و امروز تقریبا بدون درد و بی مشکل بود و در کنار بد خوابیدن و آفت های زیادی که برای اولین بار اینطوری در دهانم زده معلومه که خیلی رو به راه نیستم. البته نباید هم مشکلی داشته باشم اما گویا فکر و خیال درباره ی درس و مشق و نخواندن آلمانی کلا داره زمین گیرم می کنه.

دیشب همان طور که استراحت می کردی فیلم ایرانی چیزهایی هست که نمی دانی را دیدیم که به قول تو اسمش هم یک کانسپت غیر قابل تصور برای ایرانی هاست. فیلم بدی نبود و بعد از مدتی یک فیلم نسبتا خوب از سینمای ایران- در حد همان سینما- دیدیم. برای امشب هم اگر تو حالش را داشته باشی یا یک فیلم مستند می بینیم و یا شاید هم بزنیم کلا کانال را عوض کنیم و فیلم جدید دیوید کرانبرگ را ببینیم. تمام امروز جدا از تلفنی که با ایران داشتیم و نسبتا هم مفصل با بابات که بعد از مدتها از مشهد برگشته و خیلی بابت فروختن زمین ما ناراحت بود حرف زدیم کار بخصوصی نکردم. بابات هم خیلی حال و روز خوشی نداشت و البته چیزی گفت که من و تو را خیلی ناراحت کرد. برای اینکه دهان کسی که ازش چک گرفته و داده دست شرخر و البته کلاهبرداری هم کرده را ببنده به پسر عمه ات امیر گفته و اون هم- با اینکه تو را خیلی شوکه کرد و از نظر من کاملا طبیعی بود با توجه به پس زمینه ای که ازش شنیده بودم و البته هرگز هم تا این لحظه خودش را ندیده ام- به یکی دو نفر سپرده که از *برادران* بوده اند و خلاصه وقتی که طرف دوباره سرو کله اش برای سر و صدا کردن پیدا شده بهش اخطار داده اند که دیگه آن طرفها نیاد تا خود بابات خبرش کنه.

پول اوسپ قسط دومش هم امروز رسید- وام پشت وام و خدا بهمون رحم کنه- قبلا قرار بود تمامش را برای کار مامانم بگذرایم اما با توجه به وضعیت جهانگیر و صحبتهای بابات قرار شد کمی برای اون کنار بگذاریم و کمی هم باید در کردیتهای کاملا خالی و منفی خودمان بریزیم و احتمال زیاد هم یک ماشین لباسشویی و خشک کن جدید برای اینجا بگیریم- این دوتایی که اینجاست تنها کاری که می کنه قهوه ای کردن لباسهامون بوده- خلاصه کمتر از نصفش را فعلا برای کار مامانم خواهیم داشت تا تابستان که باز باید یک وام دیگه برایش از دانشگاه بگیرم. البته مثل همیشه باید گفت که جای شکرش بسیار باقی است که چنین امکانی را امروز داریم که برای خانوادههامون کاری کنیم.
 

هیچ نظری موجود نیست: