۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

امسال سالشه


اولین روز کاری سال تا آخرین لحظه  که میشد تو دل هم خوابیدیم و بعد از اینکه تو صبحانه ات را خوردی و نهارت را برداشتی با هم از در رفتیم بیرون. از آنجایی که کلی از هفته ی بعد باز میشه و تنها کتابخانه ی باز در این هفته ربارتس هست و من خیلی حال ربارتس رفتن را نداشتم تصمیم گرفتم مقاله ام را که مگان فرستاده در خانه درست کنم و با اینکه یک روز از برنامه ام عقبم اما فکر کردم که میام کرما و بعد هم در خانه کارم را دنبال می کنم. این شد که با هم تا ایستگاه مترو آمدیم و بعد از اینکه تو به سلامت رفتی تا سال جدید کاری را با خوبی و خوشی و موفقیت آغاز کنی من آمدم کرما و الان هم که ساعت ۹ و خورده ای هست قهوه ام را نوشیده ام و با خانمی  که صبحها قبل از رفتن سرکارش اینجا می آید- و چند باری با هم حرف زده ایم و قراره شده یکبار من و تو را به شام دعوت کند تا با پسرش راجع به فوق لیسانس صحبت کنیم و اون هم با تو آشنا بشه- احوال پرسی کردم و از کارش گفت که مسئول اجرایی دولت در مسائل بومی های کاناداست و از یکی دوتا فیلم مستندی که دیده بودیم گفتیم و اون رفت و من هم قبل از شروع فکر کردم پست اینجا را بابت این شروع مهم و قشنگ بگذارم و بعد کارم را آغاز کنم.

اما داستان از این قرار بود که وقتی رسیدم اینجا متوجه شدم که سیستمشون کار نمی کنه و من هم که پول نقد نداشتم و خلاصه این بار مهمان صاحب کافه شدم تا دفعه ی بعد و شروع خوبی بود اما جالبتر اینکه روزنامه ها را که نگاه می کردم متوجه ی صفحه ی بخت ستاره ی شما در سال جدید شدم که برای سرگرمی خواندنش بد نبود. برای تو چند چیز جالب نوشته بود که مهمترینشان این بود که باید انرژی ذخیره کنی که در حوالی اردیبهشت یکی دو تغییر جدی در روابط و محیط خواهی داد. برای من هم خیلی امیدوارنه نوشته بود که امسال سالشه و فکر کارهایی که باید می کردی و نکردی را نکن که مهم شروع کردن است و نه تاسف خوردن. ضمن اینکه تابستان استثنایی و به یاد ماندنی را پیش بینی کرده که امیدوارم به اسکالرشیپ ختم بشه.

خلاصه که امسال باید سالش باشه و باید بسازیمش.

هیچ نظری موجود نیست: