۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

همکلاسی های سابق


دیروز دوشنبه را به شکل همیشگی و با بی خیالی نسبت به کارهایم گذراندم. تمام روز را به هوای برنامه ریزی با دیدن چند برنامه ی اینترنتی پر کردم و ساعت جلسه ی اول کلاس آلمانی که شد رفتم گوته و تا به معلم بگویم من هفته ی اول نخواهم آمد- چون اساسا آمادگی شروع را نداشتم و فکر کردم کمی این هفته را بخوانم و بعد با آمادگی بیشتری از هفته ی آینده بروم- معلم که سوزانه معلم ترم پیش بود که معلم بسیار سرد و کلاس بسیار بی روحی داره. اما نکته ی خوب قصه دیدن چند نفر از همکلاسی های قبل مثل مارک بود در این کلاس که همگی بعد از مدتی دوباره برگشته اند برای خواندن آلمانی. این خودش روحیه بخش بود و خوشحالم کرد.

تو هم تمام روز را سر کار بودی و مطابق معمول روز پر کار و سنگینی داشتی. شب با اینکه قرار بود کمی روی منابع و رفرنسهای بوک چپتر کار کنی اما آنقدر خسته بودی که نشد و امشب باید آماده شون کنی تا به سلامتی متن را برای دانشگاه نیویوک بفرستی.

امروز باید شروع به درس خواندن برای این ترم کنم. جلد دوم سرمایه و کمی هم آلمانی. تو هم که سر کار میری و فردا هم دانشگاه من صبح کلاس دیوید و تو هم کلاس فرانکفورت را عصر داری. بعد از کلاس هم که جلسه ی TA ها با کمرون هست و خلاصه تا دیر وقت دانشگاه درگیریم.

هیچ نظری موجود نیست: