۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

گوگل بوکس


تمام دیروز و امروز را به خواندن چند کتاب و مقاله ی اینترنتی درباره ی جنبش های چریکی دهه های گذشته گذراندم. قبلا هم در این مورد کم نخوانده بودم اما این بار شاید بیشتر از هر چیزی برایم مفری برای درس نخواندن بود. دیشب هم ساعت یک و شب قبل تا ساعت سه بیدار بودم و به کارهایی پرداختم که باعث شد صبح به موقع بیدار نشوم و طبق معمول درس خواندن را به فردایش موکول کنم.

امروز تا عصر از خانه بیرون نرفتیم. عصر رفتیم تا عینک من را با لنزهایش سفارش دهیم که باید علاوه بر پولی که بیمه پرداخت می کنه 50 دلار هم خودمان بدهیم. بعدش رفتیم استارباکس ایندیگو و تو کمی موزیک دانلود کردی و من هم پادکستی درباره ی هابز و لویاتان گوش کردم که قبلا هم گوش داده بودم و اتفاقا به همین دلیل تصمیم گرفتم که این سری از پادکستها که مربوط به درسگفتارهای دانشگاه ییل هست را یادداشت برداری کنم. خلاصه یادداشت برداشتم و بعد از تمام شدن کار با کمی خرید که کردیم آمدیم خانه.

برخلاف اکثر جمعه شبها که داستان فیلم و می داشتیم بهت گفتم که از دیشب بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفته ام که کمی خودم را بابت این "بی در کجایی" و تنبلی و از زیر کار در رفتن تنبیه کنم. باید کمی از "حال" دادن و بی واسطه بر آورده کردن خواسته هایم به خودم دست بردارم و کمی به خودم سخت بگیرم.

خلاصه که برای پیدا کردن نظم آکادمیک باید کمی جوانب را اصلاح کرد. دایم فیلم دیدن و خوش گذراندن ما را به جایی نمی رساند. دیشب فیلم ایرانی "لطفا مزاحم نشوید" را دیدیم که بعدش فکر کردم واقعا این بهترین انتخاب من برای تلف کردن وقتم بود. یعنی این همه کاری که پیش رویم هست و دایم به تعویق میفته را نباید جدی بگیرم و شروع کنم.

می دانم الان مدتهاست که دارم دایم از این جرفها می زنم و از این احوال مشابه می نویسم. اما باید کاری کنم. خسته شدم. از خودم.

امشب بعد از مدتها با مامانم مفصل حرف زدم و بهش گفتم که برای زندگی خودش بهترین تصمیم ممکنه را با اولویت دادن به خودش بگیره و روی من و کمک هر چند اندک ما هم حساب کنه. برای اولین بار مامانم اصراری نکرد که باشه برای بعد. دلیلش هم واضحه واقعا در شرایطی نیست که بتونه خودش را مستقل اداره کنه. امیدوارم زمینی که دارند به زودی فروش بره و بتونه کمی اوضاع و احوالش را بهتر کنه. حالا قرار شده که آپارتمانی نزدیک ساختمان مادر پیدا کنه و یا با کسی مشترک اجاره اش کنه و یا با کمکی که ما خواهیم کرد یک سوئیت برای خودش بگیره.

این آخرین ویکند ماه جولای هست که پیش روست. آخرین شنبه و آخرین یکشنبه از ماهی که بعد از 800 سال گویی تکرار شده که پنج شنبه و یکشنبه و جمعه داره. این آخرین برای خیلی ها می تونه اولین باشه. و بهتره من هم جزو این خیلی ها باشم.

راستی خبر بسیار خوب و افتخارآفرین این بود که تو بهم مژده دادی که هفته ی آینده کتابی که تو هم فصلی در آن نوشته ای به دستمون خواهد رسید. همین الان در گوگل بوکس چک کردم و طرح جلد زیبایش را دیدم. عزیزترین و بهترینم. افتخارآفرین من این خبر خوب را به فال نیک می گیرم و به هر دومون این شروع زیبا را تبریک میگم. به امید دهها و صدها کار علمی پیش رو. بهتر و دقیقتر و مهمتر. به امید گامی در راه انسانیت برداشتن.
به امید آینده ای بلند و خوش رنگ. به امید.

هیچ نظری موجود نیست: