۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

یک روز پر کار در یورک


آخر وقت هست و هر دو بخاطر روز طولانی و پر کاری که در دانشگاه یورک داشتیم خیلی خسته ایم. اما روز بسیار خوب و مفیدی بود. از صبح زود که بیدار شدیم و رفتیم تمام کارهای OSAP کلاس فرانسه ی تو، TA و فرم پرداخت قسطی شهریه و گرفتن کارت دانشجویی ات و یک تور کامل از دانشگاه با من و همه چیزهای مربوط را انجام دادیم. خلاصه که خیلی روز پرکار و البته خسته کننده ای بود.

از ساعت 6 هم که رسیدیم خانه کمی به کارهای اینترنتی مون رسیدیم و بعد هم مطابق معمول این چند شب فیلمی دیدیم که مطابق معمول این شبها فیلم بسیار متوسطی بود که باز هم جای شکرش را باقی گذاشت که اعصابمون را بیشتر از فیلم دیشب خورد نکرد.

فردا اما روز بسیار خاصی هست. به سلامتی یکسال تمام از ورودمون به کانادا؛ کشور و خانه ی جدیدمون خواهد گذشت و البته تو به این مناسبت یکی از بهترین رستوارنهای تورنتو به اسم "بلو" را در یورک ویل رزور کرده ای که بابت مراسم "سامرلیش" و ارایه ی منوی یک چهارم قیمت در طول این سه هفته در کنار دهها رستوارن دیگه برای ما هم قیمتش مناسب شده. البته از آنجایی که آنا و دیگران گفته بودند که امکان رزور در این رستوران تقریبا صفر هست و تو بلاخره تونستی که این کار را برای "سامرلیش" بکنی از خود آنا و دوستش که "پروف ریدر" ما هم هست یعنی مگان دعوت کردیم که بیایند به خرج خودشون.

خلاصه که فردا روز مهمی هست. نه فقط بخاطر یک سالگی زندگی جدیدمون در اینجا که بخاطر حضور تو. نه فقط بخاطر اینکه حالا ما اینجاییم و چقدر خدا را باید بابت این داستان شکر کنیم که بخاطر تمام امکاناتی که داریم و باید قدردانشان باشیم.

امروز در راه رفتن و برگشتن خیلی احساس خوبی داشتم. از اینکه قراره با هم به یورک بریم. دانشگاهی که من جدا از مهمترین فاکتورهایش که استادان و بچه ها و البته مسایل مالی و حمایتش بوده از ساختمان و بی نظمی هایش متنفر بودم. اما بخاطر رنگ و عطر تو از امروز برای من یورک دانشگاهی بسیار دوست داشتنی و خاص شد. حس و حالم خوبه نه فقط بخاطر اینکه یک سال سخت اما خوب را پشت سر گذاشتیم. بخاطر اینکه وقتی به این یک سال نگاه می کنم می بینم که چقدر هر دو بزرگتر شده ایم. چقدر سخت، اما با افتخار زندگیمون را ساخته و در این خانه ی جدید پایه گذاشته ایم.

تمام اینها بعد از لطف خدا و شانس فقط و فقط با حمایتها و کمکهای تو شدنی شده. تویی که از اولین روز با تمام وجود از من حمایت کردی و باورم داشتی. تویی که از لحظه ی اول تا رسیدن به استرالیا و رفتنم به CET و بعد کلاسهای درس تمام توانت را برایم گذاشتی تا رشد کنم و امروز خیلی خرسندم که توانسته ام گوشه ای از محبت ها و لطف و حمایتت را پاسخ دهم. امروزی که بلاخره با هم من و تو به یورک امده ایم.

هر چه دارم از توست. نه تنها بخاطر سالهای گذشته، نه تنها بخاطر یک سال گذشته که بخاطر تمام سالها و دهه های آتی و آینده که پیش روی ماست. دوستت دارم بهترینم.

هیچ نظری موجود نیست: