۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

توریست


دیروز که روز فوق العاده ای بود بابت آن خبر بی نظیری که بهمون رسید و البته پولدار شدن مان. اما با اینکه قرار گذاشتیم دوتایی با هم جشن بگیریم و رفتیم بیرون تا در کافه ای بشینیم و گپ بزنیم، خیلی خوش نگذشت. کافه "اسپرسو" رفتیم و انتخابمون خیلی خوب نبود. بعدش هم خرید کردیم و شامی دوتایی خوردیم و فیلمی دیدیم.

البته آنقدر خبرهای خوب و بخصوص داستان رسیدن نامه ی پذیرش تو بهمون حال داد که جای هیچگونه گله ای نبود و نیست. بابت پرس و جو برای اسکالرشیپ و TA با جودیت تماس گرفتی و اون هم بهت گفت که چهارشنبه ساعت یک بروی دانشگاه و با گمل هماهنگ کنی که خیلی عقب نیفتی.

خلاصه با اینکه خوشبختانه مدارک OSAP تابستان من هم رسیده و قرار شد فردا با وقتی که گرفتم آن کار را هم انجام دهیم امروز آخر وقت گمل تماس گرفت و گفت فردا دانشگاه نمیره و قرار شد با تو جایی در مرکز شهر قرار بگذاره. حالا فردا من میرم دانشگاه دنبال کارهایم و بعدش هم یک سر میرم سوپر خوراک و آن مغازه ی کذایی تعمیر لپ تاب تو و بر می گردم خانه، تو هم احتمالا با گمل قرار داری.

اما امروز. با اینکه از صبح رفتیم کتابخانه و تو هم خیلی خوب درس خواندی اما من با سختی هر چه تمامتر تلاش کردم و وقتم را کشتم. نمی دانم چه مرگم شده که حوصله ی هیچ کاری را ندارم. نه درس خواندن و نه هیچ کار دیگه. دوباره انگار چرخه ی بطالت و تنبلی غالب شده. البته با این تفاوت که درست تا دو ماه دیگه باید سه مقاله ام را تحویل داده باشم. خلاصه که اوضاعم علیرغم عالی بودن شرایط مناسب نیست. مشکل فکر کنم با همان "آب هندوانه" حل شود. خلاصه که نه ورزش و نه درس و نه مطالعه. غروب دوتایی رفتیم پایین و باربیکیو کردیم و شب هم فیلم Tourist را دیدیم. انگاری که خودم هم توریست شده ام و موقت عوض مقیم و دایم. واقعا که گندش را در آورده ام.


هیچ نظری موجود نیست: