۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

انتطار به حق


دیروز که با آن وضعیت بی خوابی و خستگی طبیعی بود درس نخوانم. پیش از ظهر رفتیم Alliance Francaise و برای ثبت نام تو سئوالاتی کردیم و برای نهار با سنتی بودیم و رفتیم "جک استور" و از آنجا دوتایی رفتیم دوباره به مغازه ی Solution و چندتا باکس و جعبه ی دیگه گرفتیم تا تو دستت در مرتب کردن کمد مزخرف این خانه بازتر بشه.

از الگینتون تا خانه پیاده برگشتیم که نزدیک به دو ساعتی شد. البته وسط راه در کافه ای نشستیم - همان کافه ای که اویلن بار در هفته ی اول و روزهای اولی که رسیده بودیم اینجا پیدایش کردیم و تا اندازه ای حس کافه های سیدنی را داشت و در محله ی زیبای روزدیل هست- چایی خوردیم و دوباره زدیم به راه.

خلاصه عصر و شب را با توجه به خستگی مفرط من هیچ کاری نکردیم جز کمی گوش کردن به موزیک های مختلف. با اینکه نسبتا زودتر خوابیدیم اما باز هم صبح به موقع بیدار نشده ایم. الان ساعت 10 و نیمه و تازه داریم میریم کتابخانه برای درس. اما قصد دارم که بی توجه به تمام این داستانها کارم را شروع کنم. و البته قرارمون را هم با هم گذاشته ایم. چند سال پیش رو سالهای درس، زندگی آکادمیک، زبان خواندن، ورزش و تفریح و مسافرت هست برای پایه ریزی یک زندگی آیده آل در آینده ی نزدیک.

صبح که بیدار شدم دیدم که میشل - سوپروایزر رضا- برایم ایمیلی زده که بهش برای فهم تئوری زیبایی شناسی آدورنو کمک کنم. می دانم که دلوز و بنیامین حوزه ی تخصصی اش هستند اما گویا در آدورنو به مشکل خورده. فکر کردم دیگران به حق از تو انتظار دارند که جدی کار کنی اما خودت!

خلاصه که باید کار کرد. جدی و بدون هیچ فوت وقت. تو هم امروز به سلامتی مقاله ی توکویل را تمام خواهی کرد و برای مگان خواهی فرستاد.

هیچ نظری موجود نیست: