۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

دو روز کلاس


دارم میرم خونه. ساعت پنج و نیمه و تو هم تازه رسیده ای خانه. با نیک قراره بریم سینما فیلم The Hurt Locker که کاندید چندتا اسکار شده البته حدس میزنم بیشتر بخاطر شرایط آمریکا در عراق و خاورمیانه باشه. شاید بعدش هم در کافه چینکوئه نشستیم و قهوه ای خوردیم و گپی زیدم.

امروز استخر خیلی به هر دومون چسبید. با اینکه بعدش خیلی گشنه نبودیم اما رفتیم مینت و من یک کافه لاته و تو یک کاپوچینو سفارش دادی و برام از رایودی تورنتو و اخبار فرهنگی شهر گفتی که این روزها داری گوش می کنی. کلی خندیدم وقتی دیدم داری کاملا برای آنجا خودت را آماده می کنی.

دیشب دوست دنی که آپارتمانی در طبقه ی دوم ساختمان خودمان گرفته آمد بالا و لپ تاب خونه را برای دو سب قرض گرفت تا به کاهاش برسه. خانمی ایرلندیه که یازده سال پیش بعد از ده سال زندگی و درس در سیدنی به قصد خانه اش برگشته کشورش اما گویا باز هم تصمیم داره برای کار برگرده اینجا. خانم جالبی بود. گفت اولین دوست پسرش یک دانشجوی ایرانی فعال در کنفدراسیون بوده و با هم در لندن بودند. اسمش فرامرز بود، اما فامیلیش را نمی تونست دقیق به یاد بیاره چیزی مثل لاموچی می گفت که ایتالیایی میشد. گفت فکر می کنه سرش به باد رفته چون در همان ایام ناپدید میشه و بعدها میگن تحویل ایران دادنش.

کمی از اوضاع و روابط خودش با دنی گفت و معلوم شد که مادر خوانده ی آریل هست. خلاصه که قراره جمعه صبح لپ تاب را قبل از تحویل آپارتمان به ما پس بده.

آنت هم ایمیل من را جواب داد و گفت دوتا کلاس برای توتوری هست. پنج شنبه عصر و جمعه صبح و اگه می خوای هر دوتاش را بردار. من هم قبول کردم چون حالا که باید کلی مقاله در "ریدر" بخوانم و سر لکچرهاش . کلاس برم دیگه یک کلاس اضافه خیلی فرق نمی کنه هر چند خیلی مطمئن نیستم و شاید بعدا فکر کنم که بهتر بود مثلا جمعه ام را آزاد می گذاشتم.

نکته ی خوبش اینه که از هر دوتا مون برای یک جلسه سخنرانی در کلاسش دعوت کرده که هم برای رزومه مون خوبه و هم امسال مون را با تجربه ی درس دادن بهتری مواجه می کنه.

هیچ نظری موجود نیست: