۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

برای ثبت در دلمان

با اینکه این سومین پست امروز هست و با اینکه در ظاهر هیچ اتفاقی نیفتاده که بخاطرش اینجا چیزی بنویسم اما اتفاقا در بنیاد اتفاق اساسی افتاده و حسش می کنم.

احساس خوشبختی می کنم و حیفم آمد که این را اینجا و در این لحظه ثبت نکنم. احساس خوشبختی بابت تمام داشته هایم و داشته هایمان که در راس و در اصلش تویی و تنها تو. داشتن و همراه بودن با تو. متعلق بودن به تو و در کنار تو زیستن. مثل یک عاشق و چونان یک معشوق با هم بودنمان و البته رسیدن به افق های بلندتر در کنار هم.

بسیار چیزها را با هم ساختیم. به بسیاری از سختی ها نه نگفتیم. به بسیاری از آسودگی ها و غفلت ها و تن آسایی ها،‌ به بسیاری از مدل ها و الگوهای از پیش تعیین شده، به تمامی آنچه که تجربه ی دیگران بود و تکرارش برای ما ناخوشایند، به تکرار مکررات و به ترس از تغییر صد البته به اینها و تمام اینها نه گفتیم و خود را برای ساختن، سختی، تاریکی و راه رفتن در کورسویی آماده کردیم به امید این روزهای روشن. و خدا را شکر که روزهای روشن پیش روست و می دانیم که درست آمدیم و هر چند که دیر کرده باشیم اما از انسان بودن خطا نکردیم. برای همین است که در کنار تو احساس شور و خوشی، حس زندگی و تپش عشق در شریان حیاتم حس می کنم. برای همین است که خوشبخت و خوشحالم که با تو و در کنار تو و اینجا و اینگونه زندگی خود و جریان سبز و سرخ عشق مان را طی می کنم.

تنها گفتم که چیزکی برای ثبت در تاریخ برای خودم و تو در اینجا بنویسم. برای خودم و تو که بهترینی و بهترین ها را برایت و برای زندگیمان می خواهم.

دوستت دارم بی کران
ای بزرگترین وجود دوست داشتی عالم
ای عشق موجود من
 

هیچ نظری موجود نیست: