۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

صورت عشق

شنبه صبح هست و تو هنوز بیدار نشده ای. هوا ابریه و هنوز خیلی سرد. شبها تقریبا نزدیک صفر هست و خلاصه انگار نه انگار که بهار داره به نیمه میرسه. هنوز درخت ها کاملا خشک هستند و خلاصه امسال تا اینجای کار که خبری از هوای تازه نشده.

اما از دیروز بگم که صبح بعد از اینکه تو را به تلاس رساندم رفتم دانشگاه و دو برگه از دانشجوهای تو و یکی از خودم را که تازه به دپارتمان رسیده بود تحویل گرفتم و همانجا تصحیح کردم و بعد با بقیه ی برگه های امتحانی تحویل دادم و راهی FGS شدم تا ببینم که وضعیت مالی تو در تابستان چه می شود. جواب خیلی روشنی نگرفتم اما به هر حال متوجه شدم که هنوز بطور رسمی ثبت نام نکرده ای و خلاصه باید امروز آن لاین ثبت نام کنی و بعد هم شهریه را قسط بندی.

بعد از دانشگاه با علی قرار داشتم و رفتم دم خانه ی مازیار و نسیم. علی گفت مازیار هم یک ساعتی بیکار هست تا شاگرد بعدیش بیاید و بیا بالا تا به کارهای لپتاپ برسیم. اصرار کردم که همان کافی شاپ روبرو که قرار داشتیم برویم و خلاصه آنها آمدند و رفتیم. دلیلش هم حضور بابای علی و نسیم بود و وقت تنگ و بی حوصله بودن من برای شنیدن قصه های دایی جان ناپلئونی.

یک ساعتی در کافی شاپ خانم بد اخلاق ایرانی نشستیم و در واقع وقتی که خواستیم به کارهای لپتاپ برسیم دیدیم که هیچ کار بخصوصی نداره چون تمام کارها را روز قبل خودم به مرور انجام داده بودم. البته یکی دو پیشنهاد خوب علی بهم داد و من هم طرز استفاده از دیکشنری فارسی-انگلیسی را بهش یاد دادم که گفت خیلی به خودش و مازیار کمک خواهد کرد. مازیار هم اصرار داشت بجای برنانه ی اتاوا که قرار بود چهار نفری در میانه ی ماه می برویم به بافالو برویم و این بار چندمی است که خودش و نسیم چنین پیشنهادی دارند. علاوه بر اینکه ما تا آن زمان پاسورتمان نخواهد آمد اما دلیلی برای رفتن به انجا خصوصا با علم به اینکه جای جالبی هم نیست نداریم. شب که با هم حرف میزدیم متوجه شدیم داستان تنها برای رفتن و ورود به خاک آمریکاست خصوصا در جمع دوستان!

شب با هم سینما رفتیم و فیلمی دیدیم به اسم The Face of Love که فکر می کردم تو دوست داشته باشی. فیلم بدی نبود البته غمگین کننده بود اما نکته ی جالب سینما رفتنمان که تو تشخیص دادی این بود که  من تنها مرد نسبتا جوان در سالن بودم. کلا تعداد آقایان به ده نفر هم نمی رسید اما همگی مسن بودند و از آنجایی که فیلم مربوط به زنی پا به سن گذاشته بود بیشترین مخاطبان در سالن هم در همان حد سنی بودند.

بیدار شده ای و صدایم کردی و دارم میام توی دلت. برنامه ی این ویکند اما اینه:
تو که تصمیم داری بخش عمده ای از کار بوک چپتر را تمام کنی و البته کمی خرید خانه داری.
با هم ورزش خواهیم رفت این دو روز.
شب فیلمی می بینیم و شرابی می نوشیم.
امروز برانچی خواهیم خورد.
و البته مطالعه و درس و کتابخانه.
صد البته اما نرد عشق بهم و در کنار هم باختن.
 

هیچ نظری موجود نیست: