۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

ورشکستگی کامل

تازه تلفنم با مامانم و مادر تمام شد و تو هم داری با مامانت که ساعت ۵ صبح تهران بیداره و زنگ زده حرف میزنی. امروز به اصرار من از طرف سارا یک میلیون براشون فرستادیم و قرار شد که از چک بمباردیر که پیشاپیش ۷۰۰ تا براشون فرستاده بودیم از طریق آیدا این ۴۰۰ تا را هم بگذاریم رویش و به هر حال یکجوری تابستان خودمان را سر کنیم.

مامانم هم که قرار بوده بعد از یک ماه بلاخره امروز برود تلویزیون بخرد که گفت چک بیمه ی بیکاریش نیامده و گفته اند چون آدرسش تغییر کرده ممکنه یک ماهی طول بکشه و به همین دلیل تصمیم گرفته پولی را که برایش فرستادم نگه داره تا وقتی بیمه اش رسید برود و تلویزون بگیرد.

صبح تو را رساندم و رفتم دانفورد و کمی مقاله ی اینترنتی خواندم درباب ایران و بعد هم برگشتم خانه. جز ورزشی که عصر رفتم تقریبا هیچ کار مفیدی نکردم. تو تمام روز را کار کردی و بعدش هم با رفتیم ورزش.  با رسول هم حرف زدم که یکی دو نکته ی خوب در حرفهایمان در آمد خصوصا راجع به ورشکستگی کامل چپ در انتخابات ترکیه بعد از این همه درگیری و تظاهرات در شهرهای بزرگ. و صد البته شکست تاریخی مدعیان از صندوق رای و این یعنی دولت پدیده ای است به شدت پیچیده و به مراتب قوی تر از آنچیزی که به نظر میرسد.

با اینکه امروز درس نخواندم و فردا هم نخواهم خواند اما هنوز چونان یک ابله امیدوارم که روزی از خواب غفلت بیدار شوم. شاید این سیزده بدر که فردا خواهد بود واقعا کمک به بدر کردن چیزهایی شود و دست ما را هم بگیرد. تا ببینیم چه میشود.

هیچ نظری موجود نیست: