۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

کلی گویی

لپی کمی تا قسمتی خراب شده و دسترسی به فایل ها و دسکتاپم ندارم و زود هم داغ میشه برای همین این دو سه روز نرسیدم که کاری با لپی بکنم و اینجا چیزی بنویسم.

کوتاه می نویسم تا فردا عصر که قراره برم اپل و درستش کنم و بعد مفصل تر به این ایام بپردازم. جمعه شب رفتیم خانه ی مرجان که قرارمون ساعت ۷ بود و ما هم به موقع رسیدیم. البته طبق معمول علی و دنیا ساعت ۹ شب آمدند و همین باعث شد که خیلی دیرتر از معمول شام بخوریم و از آنجایی هم که دوباره طبق معمول مرجان کلی پول داده بود و غذای خیلی بدی گرفته بود. به هر حال شب بدی نبود اما کمی از دست مریم خصوصا شاکی شدم آنجایی که بی دلیل شروع کرد پشت سر فرشید بد گفتن و در حضور ما- که نه سر پیاز و نه ته پیازیم- مشتی را خراب کردن. به ما ربطی نداره که چه بین مرجان و فرشید گذشته و قطعا فرشید بسیار بیشتر از مرجان از این زندگی مشترک متفع شده اما به هر حال به ما ربطی نداره که طرف چقدر به قول مرجان بی شعور و ... هست وقتی که همگی فامیل و در رفت و آمد هستیم. به هر حال من با اینکه می دانم نمی شود از فرشید بابت حرفها و کارهایش خیلی اوقات دفاع کرد اما به مریم فهماندم که درست نیست پشت سر مردم به دیگران بد گویی کنیم و آنجایی که شروع کرد از هندی ها و چینی ها بد گفتن حسابی از نژادپرست بودن خودمان گفتم و اینکه داریم راجع به مردمانی حرف میزنیم که خیلی پیش از ما اینجا آمده اند در ساخت این کشور و تمدن زحمت کشیده اند و ادعای ما را هم ندارند و اینکه کلی گویی کردن خصوصا در این زمینه ها تنها و تنها به قول فرانتس نویمان- با ترجمه فولادوند- ستر عورت روحیه ی دیکتاتوری است.

خلاصه که جمعه و شنبه با کمی خواندن قوانین و تاریخ کانادا برای امتحان روز سه شنبه در روز و دیدن فامیل در شب گذشت. دیشب هم با فرشید و پگاه که تازه از مسافرت آمریکا برگشته بودند رفتیم شام به رستوران گوستو که خوب بود و کمی گپ زدیم و زود هم برگشتیم خانه.

امروز اما بعد از اینکه متوجه شدم برای تعمیر لپی تا فردا بعد از ظهر کسی در اپل وقت نمیده ماندنی شدم خانه و تو که الان داری تست میزنی برای امتحان تا نیم ساعت دیگه با بانا که از مدتها قبل باهات قرار گذاشته بود برای نهار بیرون قرار داری. ساعت ۱۲ و نیم هست و احتمالا من هم همراه تو از خانه بیرون میروم و احتمالا بروم کافه ای جایی بنشینم و کمی به کارهایم برسم.

جلسات اخیر HM را که نرفته ام و می دانم کلی کار که باید انجام می دادم عقب افتاده. درس هم که هیچ، آلمانی از آن بدتر و خلاصه همه چیز تعطیل شد بابت تصحیح برگه ها و خواندن تاریخ و قوانین کانادا. امیدوارم همانطور که از قبل فکر کرده بودم از این هفته شروع به کار کنم.
 

هیچ نظری موجود نیست: