۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

Lore


شنبه صبح زود هر دو بیدار شدیم برخلاف انتظار به حقی که داشتی برای اینکه ویکند کمی بیشتر استراحت کنی. یکی از دلایل بیدار شدن زود هنگام فیلم دیشب بود که در تیف دیدیم. Lore داستان دختری بود از خانواده ای با رده ی بالا در جمع افسران اس اس نازی که در شب آخر ترک خانه بابت شکستی که از نیروهای متفقین خورده اند داستان شروع میشه. دختر نوجوانی که در غیاب پدر و مادر با سرپرستی کردن سه برادر و یک خواهر کوچکتر طول آلمان فلاکت زده را از جنگل سیاه تا هامبورگ طی می کنه و در طول این مسیر واقعیت موجود چارچوبهای ایدئولوژیک ذهنی اش را که حاصل تربیت خانوادگی و شستشوی ذهنی در نظام آموزشی بوده می شکند. فیلم به شدت تلخی بود و خلاصه بعد از اینکه رسیدیم خانه و کمی اخبار ایران را دنبال کردیم خوابیدیم و البته نه خیلی خوب.

دیروز با اینکه کلی هم در کتابخانه نشستم و طرح نسبتا خوبی هم برای درسهایم ریختم اما خود روز را مفید پیگیری نکردم. کمتر از حد معمول درس خواندم که خیلی هم راضی کننده نبود. بعد از اینکه همدیگر را در تیف دیدیم و شام سبکی در رستورانش خوردیم و تو از تلفنت با همسر مانی که در کار املاک هست گفتی روحیه مون خیلی بهتر شد. گفتی که بعد از اینکه از داستان اسکالرشیپ مون خبردارش کردی گفته که باید همان طرح تو مبنی بر پیش خرید یک واحد کوچک را ظرف سه سال آینده انجام دهیم تا بعدا بتوانیم گامی در جهت خانه دار شدن بر داریم. حرفهای خوب و خوشحال کننده در میان این همه فشار خصوصا از وضعیت مامان و بابات در ایران که اتفاقا همین الان که ساعت ۸ صبح هست از تهران بهت زنگ زده اند و گفته اند که پول بیشتری نیاز دارند بابت پاس کردن دوتا از چک ها. کلا تمام ۴ هزارتای الا را باید بفرستی و صد البته مسلم هست که امکان پر کردنش را تا سه ماه آینده نه آنها دارند و نه ما. نمی دانم چطور میشه اما فعلا باید این کار را کرد. حتما راهی پیدا می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: