۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

خواب و انتخواب و انتخابات

صبح زود جمعه هست و هر دو حسابی تا صبح بی خوابی کشیدیم. نمی دانم چرا مدتی است که خصوصا من نمی تونم درست بخوابم. همیشه از بچگی تا همین چند سال پیش خوشحال بودم که با اینکه خیلی نمی خوابم اما خوب و عمیق ساعتهای شب را در خواب پشت سر می گذارم اما الان مدتی است که یا به واسطه ی درس و تز و کلاس و یا قبلا به واسطه ی انتظار برای نتیجه ی اسکالرشیپ درست خوابیدن برایم شده آرزو. تو هم دیشب خیلی بد خوابیدی و خلاصه هر دو تا صبح به قول مادر با عزرائیل کلنجار رفتیم.

کارهایم را کرده ام و آماده ی رفتن به کتابخانه ام. دوش صبحگاهی را که می گرفتم تو چای را دم کرده ای و دوباره برگشتی در تخت و من هم مه علیرغم هر روز ورزشی که در این دو سه هفته می کنم وزنم ذره ای کم نشده می خواهم برای بیدار شدن قبل از کتابخانه به کرما بروم.

دیروز بلاخره متن منطق هگل را تمام کردم و دیشب فرستادمش برای مگان. با اینکه فعلا جایی برای خرجش ندارم اما مطمئنم به زودی به کارم خواهد آمد. بد نبود اما می توانست خیلی بهتر از اینها باشه. تو هم روز خیلی شلوغی را داشتی و امروز هم همینطور اما خوشبختانه از آنجایی که تام نیست کمی از این نظر فشار کمتری را داری. دوشنبه قراره کتلین دختری که تقریبا همسن و سال خودت و یا من هست برای بار دوم به مصاحبه بیاد که احتمالا این انتخاب نهایی تام برای کمک به توست و بهت گفته که با اینکه قرار بود آدم تجربه دار با سن بالا استخدام شود اما به نظرش بر اساس رزومه ی کتلین این یکی انتخاب بهتری است و احتمالا یک تیم جوان بهتر کار خواهند کرد. ضمن اینکه تو هم احساس مثبتی بهش داشتی و با اینکه در رزومه اش هر جایی که کار کرده بیشتر از دو سال نمانده اما به قول خودت ترجیح میدهی یکی زوتر بیاد و فشار بی حد کار که داری و مسئولیت از تو کمتر بشه. تقریبا روزی نیست که کسی آنجا مستقیم یا پای تلفن با تعجب از تو نپرسه که هنوز داری تنهایی تمام کارها را می کنی.

امرزو انتخابات هست و دیشب که با خاله آذر که خانه ی مادر بود و تازه از ایران برگشته بود حرف میزدم- با توجه به اینکه خودش و شوهرش کلا در این زمینه ها *بیغ* به معنای دقیق کلمه هستند- می گفت که خیلی وضع خرابه و مردم خیلی نا امید هستند. نمی دانم چگونه طراحان صحنه این بار فضا را کنترل خواهند کرد اما خیلی بعید می دانم که هنوز به مرحله ی امتیاز دادن و اهمیت آن رسیده باشند.

خب! فردا با تری قرار ملاقات دارم و عصر هم خانه ی جدید آیدین و سحر خواهیم رفت برای خواندن کار و مقاله ی تو. یکشنبه هم احتمالا درس و کارهای خانه اصل کارمان خواهد بود. غیر از ورزش و شروع دوباره ی آلمانی برای من هیچ برنامه ی اصلی نداریم جز اینکه کمی استراحت کنیم که برای یکی دو هفته مهمان خواهیم داشت: کیارش که داره از شارلوت تاون میاد برای گرفتن خانه و وسائل و شروع زندگی اش اینجا به سلامتی. خانه اش را که تو گرفته ای و خیلی هم شانس آورده اما به هر حال تا کاملا آماده شود که وسائل بخرد تا دوست دخترش از انگلیس بیاد دو هفته ای کار داره.
 

هیچ نظری موجود نیست: