۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

تاسف


چهارشنبه صبح هست و تو که از دیروز سر درد خیلی بدی داشتی با اینکه دیشب بهتر شده بودی داری با سردرد میری سر کار. البته چون تام نیست امروز نیم ساعتی بیشتر خانه ماندی و الان که حدود ۸ و نیم هست داری آماده میشی که به سلامتی بروی. من هم بعد از یک روز کاری در دانشگاه دیروز که اتفاقا بابت نوشتن بخش عمده ای از منطق هگل روز خوبی شد امروز به کتابخانه خواهم رفت تا یکی دو فصل از کتاب The Opening of Hegel’s Logic را بخوانم و آماده ی ورود به بخش اصلی مقاله ام بشوم.

دیشب بعد از اینکه از دانشگاه برگشتم خانه با هم نشستیم و کمی نان و پنیر انگور خوردیم با شراب قرمز و فیلمی که بد نبود. تو از این گفتی که برای کیارش خانه ای را که پیدا کرده بودی و خودش حسابی می خواست را گرفتی و از آنجایی که در دفتر تام کار می کنی مزایای زیادی شامل حال کیارش میشه. از تلفنت به ایران گفتی که مامانت پولی را که فرستادیم دریافت کرده و تشکر. من هم در راه برگشت با رسول حرف زدم که طبق روال این چند وقت متاسفانه نگاهش دایم محدودتر و بسته تر میشه- واقعا باور کردنش سخته که آن ذهن تحلیلی و دقیق دچار چنین تصلبی شود.

صبح هم بعد از مدتها و ماهها ایمیلی از عارف گرفتم که نظرم را درباره ی انتخابات پرسیده بود و بهش گفتم که می فهمم که این گیجی در حکومت (و نه برنامه ریزی و مهندسی قبل از انتخابات) هست که فضایی از امید و حس تغییر با حضور در انتخابات به مردم داده اما خیلی بعید می دانم که حتی این نمایش و تراژدی با حضور همین ۶ هنرپیشه آنچنان که انتظار میرود به اتمام برسه. هر چند من منطق آنهایی که بابت بدتر نشدن وضع موجود رای خواهند داد را تا حدی می فهمم اما نمی دانم بر چه اساسی و به چه بنیانی امید بسته اند وقتی که زخم ۴ سال پیش هنوز خون چکان است. و البته که روحانی گزینه ی به مراتب خطرناکتری است از ابلهی چون جلیلی. و صد البته که اینبار دعوا سر آینده ی گروههای متخاصم و موجود در حکومت در دوره ای ۴ تا ۸ ساله هست که با احتمال مرگ خامنه ای کدام دست بالا را در غیاب قدرت نمادین رهبر خواهند گرفت. خلاصه که آنچنان که خواسته بود از انتخابات تا آن حدی که دور از گود نشسته می توان فهمید گفتم. ضمن اینکه خواسته دو فصل پایان نامه ی دکتری اش را که فرستاده بخوانم.

هیچ نظری موجود نیست: