۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

خستگی از کار و سرماخوردگی


از دیروز که حسابی سرماخورده و بی حال شده ام نه تنها درس که همه چیز تعطیل شده. دیروز برای نهار چون تام رفته بود مسافرت با هم قرار داشتیم تا من بیام پیش تو و بریم سرن لورنس مارکت. با اینکه خیلی حال نداشتم از کتابخانه راهی آنجا شدم و بعد از یکساعت تو رفتی سر کار و من هم برگشتم کتابخانه تا وسائلم را جمع کنم و بیام خانه و بخوابم.

امروز هم بعد از اینکه صبح تو رفتی و من هم کارهایم را کرده بودم که به کتابخانه بروم اما به توصیه گوش کردم و فکر کنم که کار درستی هم کردم. چند ساعتی خوابیدم و حالا هم که بیدار شده ام و منتظر آمدن تو هستم کلا خیلی حال و بال ندارم.

دیشب تمام وقت نشستی و روزمه ات را به روز کردی و برای یکی دو جا فرستادی. دیگه خیلی از فشار کار و دست تنها بودن و البته غرولندهای هر از گاه تام خسته شده ای. تازه معلوم هم شد که کتلین که قراره برای کمک به تو بیاد از آگست خواهد آمد- اگر که کلا تصمیم بگیره که این کار را انجام بده چون درست دنبال چیزی هست که از قرار در تضاد با کار کپریت هست. یعنی ۸ ساعت کار فیت بدون اضافه ماندن و ...

خلاصه که خانه ماندم و بی حال و بی حوصله کمی اینترنت بازی کردم و کمی بی بی سی دیدم و کمی خوابیدم بدون انجام هیچ کار مفیدی مثل درس و یا آلمانی خواندن.

تا ببینیم فردا که ۲۱ ژوئن هست را چطور آغاز می کنیم. ۲۱ ژوئن اصلا باورم نمیشه چطور این ماه به این عدد رسید.

هیچ نظری موجود نیست: