۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

دور جدید تلفن ها


دومین شب بد خوابی و بی خوابی را صبح کردم و طبیعی است که اعصاب و حوصله ی هیچ کاری را نداشته باشم. دیروز روز طولانی و پرکاری را در دانشگاه داشتم. البته بخش عمده ای از کارها به خودم و انتخاب واحد درسم با تری بر می گشت که با کلی دوندگی و کمک های جودیتبه احتمال زیاد درست شد. لابلای این رفت و آمدها هم کمی با نگار حرف زدم که این تابستان برای جودیت باید کار کنه. کمک و راهنمایی برای درسها و اسکالرشیپ و اینجور چیزها می خواست. بهش روحیه دادم و گفتم که ما هر چقدر هم بخوانیم به لحاظ بک گراند عقبیم و باید از جایی شروع کنیم به یافتن صدای خودمان و طرح ریزی پروژه ی فکری و کاری خود  تا در کنار خواندن و خواندن کمی هم یاد بگیریم که فکر کنیم و تفکر انتقادی داشته باشیم. قرار شد مفصل تر راهنماییش کنم. گفتم که خودش را با الان من که سالهاست در این حوزه دارم درس می خوانم مقایسه نکند هر چند که جودیت خیلی برایش تعریف من را کرده اما گفتم که به آینده ی خودت در سن امروز من فکر کن که مطمئنا خیلی جلوتر خواهی بود.

تو هم روز کاری سنگینی داشتی و بعد از اینکه من صبح زودتر رفتم و عصر هم دیرتر برگشتم قرار گذاشتیم تا کمی سبزیجات باربکیو کنیم و فیلمی ببینیم و شب را با آرامش بگذرانیم. غافل از اینکه دور جدید تلفنهای مامانت که مدتی است دوباره صبح اول وقت و آخر شب برای گله از وضع و اوضاع حالی و مالی شان شروع شده نفس هر دو را خواهد گرفت. مسلما از اینکه چنین داستانی با بابات و حالا که مصیب های مالی هم اضافه شده دارند خیلی ناراحت کننده هست اما واقعا کاری از دست تو و ما بر نمیاد جز کمک مالی که جدیدا شروع کرده ایم. من تمام نگرانیم این هست که تو دوباره مثل یکی دو سال قبل مشکلات داخلی پیدا کنی و سلامتی ات تهدید بشه. متاسفانه مامانت کلا نسبت به این داستان خیلی بی توجه هست و متوجه نمیشه تلفن ۷ صبح و ۸ شب به تو با این داستانها وقتی که کاری از دستت بر نمیاد جز اینکه تو را از درون داغون کنه کاری از پیش نمی بره.

اینبار اما جز داستانهای بابات و مامان بزرگ و ... مشکل مالی هم مزید بر علت بود. خلاصه که حسابی گیر کرده اند و تو گفتی که پول الا که بهت امانت داده تا دو ماه دیگه که میره ایران را برایشان بفرستی تا آن زمان حتما آنها تهیه می کنند و وقتی الا رفت ایران بهش میدهند. با اینکه خیلی بعید می دانم چنین کاری با این اوضاع کاری و مالی از توانشان بر آید اما وظیفه مان در قبال آنها خیلی بیشتر از اینهاست. خصوصا اگر فراموش نکنیم که چقدر در دوره ی استرالیا بخصوص روی کمک آنها زندگی مون را پیش بردیم کمک هایی که اگر نبود مسلما ما امروز اینجا نبودیم. تنها مشکل البته این هست که در تابستان ما خودمان هم اوضاع و احوالی نداریم که بتوان خیلی رویش حساب کرد و اگر الا پولش را زودتر بخواهد و یا مشکلی در جابجایی پیش آید خیلی بعیده که ما بتوانیم در تابستان خودمان مشکل را کاملا رفع کنیم. خلاصه که این حرفها و این تلفنها و این داستانها باعث شد که نه تنها دیشب را که تا صبح تمام مدت را با فکر خیال و به سختی بگذرانم.

تازه الان رفتی سر کار و من هم با اینکه اصلا حوصله ندارم اما باید برم کتابخانه تا کمی درس بخوانم و بلکه روحیه ام عوض بشه. امیدوارم که اوضاع و حال همگی بهتر از آن چیزی شود که الان هست.
 

هیچ نظری موجود نیست: