۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

قبل از نیمه شب


در یک هوای بارانی و زیبا تازه از کتابخانه برگشته ام خانه و منتظر تو هستم که روز خیلی شلوغ و پر کاری داشتی. من هم با اینکه تقریبا تمام وقت نشستم پای نوشتن دیالکتیک هگل اما خیلی کندتر از آنچه که انتظارش را داشتم میرم جلو و برخلاف برنامه ام که قرار بود تا حالا تمامش کرده باشم احتمالا فردا را هم باید در دانشگاه و سر کار روی این بخش وقت بگذارم.

اما از دیروز بنویسم که خیلی روز آرامش بخش و خوبی بود. بعد از اینکه در یک هوای ایده آل رفتیم اینسومنیا و صبحانه خوردیم با کوله پشتی که تو وسایلش را آماده کرده بودی از آنجا راهی پیک نیک شدیم به سمت های پارک که برای بار اول بود می رفتیم. خیلی جای زیبا و قشنگی بود و کلی جای دیگران را خالی کردیم. در حین قدم زدن در بخشی از پارک و کنار آب بودیم که گمل و انجو را دیدیم که با دخترشان سمیرا به پارک آماده بودند و یکی دوتا از دوستانشان هم بودند. گمل من را صدا کرد و رفتیم جایی که نشسته بودند که دیدیم انجو باردار است. وقتی ازش پرسیدی که کی زمان وضع حملش هست گفت فردا اما از آنجایی که این زوج کاملا ورزشکار هستند اصلا معلوم نبود که در چنین وضعیتی است. خلاصه چند دقیقه ای با هم حرف زدیم و آنها بمباردیر من را تبریک گفتند و من دوباره از تمام محبتها و کمکهای گمل تشکر کردم و رفتیم جایی تا بساط خودمان را پهن کنیم. جایی در چمنها زیر یک درخت را انتخاب کردی و کمی نشستیم و کمی درس خواندیم و با ایران حرف زدیم و نهار خوردیم و استراحت در زیر آفتاب کردیم و کلی آرامش گرفتیم و حدودهای ۴ بود که راهی خانه شدیم. بعد از اینکه کمی در خانه به کارهای خودمان رسیدیم برای آخرین برنامه ی این ویکند رویایی آماده شدیم و رفتیم سینما فیلم Before Midnight که دو قسمت قبلیش را یکی دو سال پیش دیده بودیم. زیبا بود و انتخاب مناسبی برای یکشنبه شب.

امروز صبح با بارانی که می بارید برای حواله ی بخشی از پولی که باید به صراف می دادیم تا مامان و بابات در تهران تحویلش بگیرند به بانک رفتم و بعد کرما و بعد هم کتابخانه تا الان که تازه برگشتم. تو هم که صبح دو تا ساندویچ درست کردی برای نهار امروزمون و من هم رفتم شیر برای صبحانه ی تو گرفتم و تقریبا با همدیگر از در رفتیم بیرون. تو هنوز سر کار هستی و احتمالا یک ساعت دیگه یا کمی بیشتر هم خواهی ماند چون تام از فردا تا هفته ی بعد دوباره به مسافرت میره و کلی کار باید هماهنگ بشه. اتفاقا امروز دو نفری که به عنوان همکار برای تو قرار بود به دیدن تام بیایند هم آمده بودند و باید دید که کدام را انتخاب خواهد کرد. تو از هر دو راضی هستی و هر دو را مصاحبه کرده ای و نظر مثبتی خصوصا روی کرول داری که تجربه ی بیشتری داره. حالا باید منتظر ماند و دید بلاخره قرعه ی فال به اسم کدامشان خواهد افتاد.
  

هیچ نظری موجود نیست: