۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

خانه برای کیارش


با اینکه حساسیت من و بی حوصلگی تو اس و اساس کارهای دیروزمون بود اما در مجموع بهتر از آنچه  که انتظارش را داشتیم عمل کردیم. من خواندن متون منطق هگل را تمام کردم و امروز باید بنویسم و تو هم با توجه که کلی کاری که داشتی موفق شدی با سه نفر به عنوان دستیار مصاحبه کنی که هم تو و هم جودی از نفر دوم که خانمی بالای پنجاه سال و سالها تجربه در امور اداری در بانک بوده خوشتان آمده و تا هفته ی بعد که یکی دو نفر دیگه را هم انتخاب خواهید کرد و به تام معرفی می کنید قرار است که بلاخره تکلیف این معضل روشن بشه.

من در باران شدیدی که می بارید رفتم گوته و کتاب و فیلم را پس دادم و بعد از اینکه کمی به برنامه های کلی و جزیی این روزها و ایام خودم شکل دادم و تو هم از سر کار برگشتی خانه یک فیلم مستند دیدیم و زود خوابیدیم. انتظارم این بود که صبح زودتر بیدار بشم اما فعلا که بدنم حسابی تنبل شده عادت خوابم زیاد. هم وزنی و هم خوابی باید روی خودم کار کنم که اوضاع نگران کننده است.

دیروز تو برای کیارش هم که قراره تا ۱۰ روز دیگه دو هفته ای بیاد اینجا تا خانه پیدا کنه با پیگیری هایی که در کپریت داشتی یک خانه ی خوب پیدا کردی که احتمالا همینجا خواهد رفت. بهش گفتم که حسابی شانس آوردی. نه *کردیت هیستوری* داری و نه کار و نه هیچ چیز دیگه و حالا حالاها باید می دویدی دنبال خانه اما وجود تو مشکل را حل کرده. واقعا که وجودت تماما خیر و برکت هست. تو هم قبل از خواب برای اوسپ اقدام کردی که به هر حال زمانی که گرفتیش باید بفرستی ایران.

امروز بعد از کار هم قرار هست که با هم بریم تیف برای دیدن فیلم آلمانی Lore که خیلی تعریفش را می کنند. فردا هم یکی دو تا کار داریم اما شب به مناسبت ورود به دوازدهمین سال ازدواجمان برایت بلیط باله گرفته ام تا دوتایی بریم و جشن کوچک خودمان را برپا کنیم- به سلامتی!
 

هیچ نظری موجود نیست: