۱۳۹۲ فروردین ۵, دوشنبه

سه فرمان


تازه رسیده ای خانه و البته داری با سارا و لیلا تلفنی حرف میزنی. من هم از خرید خانه برگشته ام. امشب می خواهم سه قسمت پایانی ده فرمان کیشلوفسکی را ببینیم برای همین رفتم و شراب گرفتم. امروز روز سختی داشتی و تام به تو و سارا خیلی بابت یکی دوتا اشتباه سهوی و البته نه اصلا مهم پریده. داستان هم طبق معمول بابت سردرگمی وظایف تو و ساراست که هنوز اخراج نشده و قراره تا آخر این هفته عذرش را بخواهند.

من هم دو تا دندانهایم را خالی کرده ام و تراشیده ام برای روکش گذاری و آن یکی هم که هفته ی پیش شروع کرده بود امروز تمام کرد. کمی درد و سنگینی در صورت و فکم بهانه ی خوبی بود برای درس نخواندن. فردا هم که ترم جدید گوته شروع میشه و باید با جدیت جبران مافات کنم. یکسال می خوانم و بعد اگر شد یک سفر آلمان میروم برای دوره ی تکمیلی تا بعدش ببینیم چه میشود.

دیروز هم با فرشید و پگاه رفتیم صبحانه و بد نبود و البته خیلی هم نمی توان انتظار خوش گذشتن داشت. به هر حال اساسا با اینکه بچه های خوبی هستند مدل فکری و روحیشان به ما نمی خورد. البته محور حرفهای دیروز بیش از هر چیز درباره ی کار جدید تو بود که هنوز شروع نشده.

بعد از صبحانه آنها تو را تا ایتون سنتر رساندند که قرار بود چند دستی لباس برای کارت بگیری. و من را هم تا چهارراه بترست رساندند که می خواستم کمی قدم زنان تا خانه بروم و سر راه یک نگاهی هم به کتابهای بی ام وی بندازم. آخر شب فیلمی دیدیم و کمی هم زودتر خوابیدیم. این بود کل داستان تا اینجا.
 

هیچ نظری موجود نیست: