۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

نا امید نیستیم





هوا سرد، خیلی سرد اما آفتاب خیلی قشنگ، خیلی قشنگ. آسمون آبی و باز بنده هم که تازه بعد از قراری که با یادویگا پیش از ظهر در گوته داشتم الان که ساعت نزدیک ۵ هست برگشته ام خانه. رفتم بی ام وی و یک سر هم به ربارتس زدم و یکی دوتا کتاب گرفتم و بعد هم کرما و الان هم خانه. جنابعالی هم که سر کار هستی و نهار را با لیز که فردا شب هم به اصرار اون و من برای شام میری خانه اش تا هم بچه و هم مادرش را ببینی رفته بودی سن لورنس مارکت.

بنده که کلا زده ام به سیم آخر. فردا درست دو هفته از تحویل برگه های بچه ها به من میشه که هنوز حتی یکشون را هم تصحیح نکردم. صبح دوباره ساعت ۴ از کمر درد و نگرانی بابت درسهای نخوانده بیدا شدم اما در طول روز هیچ کاری نمی کنم جز اتلاف وقت.

رفته بودم پیش یادویگا تا نظرش را درباره ی ثبت نام در مقطع بالاتر یا تکرار همان مقطع نیمه کاره ی دوباره ی قبلی بپرسم. همانطور که خودم و تو هم فکر کرده بودیم که بهتره با توجه به شلوغی تابستان از لحاظ درسی کمتر فشار زبان آلمانی بخودم بیارم اون هم همین نظر را داشت. البته بعد از چند ماه قطع ارتباط بهتر هم هست اینطوری شروع مجدد کنم.

دیروز هم که به سلامتی رفتی آخرین جلسه ی کلاس تری. البته دو سه هفته ی دیگه هم ترم ادامه داره اما تو دیگه گرفتار کارهای خودت و به سلامتی سفر هستی. بابت پروپوزالی که برای آدورنو بهش دادی بهت A داده. کاملا معلومه که هیچی از آدورنو سرش نمیشه و من مطمئنم حتی اگر مقاله ی که من برای اشر نوشتم را هم بهش بدیم- با اینکه جای اشر این یکسال را تمرینی آمده برای تدریس این درس- مقاله ای که اشر به کریس و مایانا گفته بوده که سالها بوده که دانشجویی چنین مقاله ای را تحویلش نداده بوده و به خودم هم گفت که باید چاپش کنم، خلاصه بعیده A بالاتر بهت بده. داداشمون کلا در این زمینه بی سواده. در جواب ایمیل تو هم که بهش گفته بودی نمره ی مقاله ی بنیامین را با آن یکی عوض کنه که تو بتوانی به موقع برای او جی اس اقدام کنی بعد از یک هفته با کلی منومون گفته که نمی دونه می تونه یا نه گفته که می دونه که ایرادی نداره اما باز هم مطمئن نیست و گفته تا یکی دو هفته ی دیگه بهت جواب میده که تو هم بهش گفتی کلا بیخیال چون زمان اپلای کردنش تا دو هفته ی دیگه گذشته. خلاصه که آدم بدی نیست اما به قوله اینها ویرده! راستش را بخوای من هم خیلی مطمئن نیستم که بتونم و بخواهم باهاش آن دایرکت ریدینگ را برای تابستان بردارم. می دونم که سوادش به حوزه ای که قراره بنویسم خیلی مرتبط نیست و خیلی چیزی از توش برای من در نمیاد. اما چه میشه کرد که باید برای اوسپ کلاس بردارم و بخصوص بعد از اینکه خودمان هم خرج و برجمون ممکنه کم بیاد- خصوصا با مهمانداری احتمالی در تابستان و بهار- برای مامانم هم احتیاج به این وام دارم.

باز رسیدیم به اینجای داستان و یادمون به فیلی در هندوستان کشید که قراره جوابش را در بهار بدهند. امیدوارم از صمیم قلب که درست بشه و بتونم شرک را بگیرم که خیلی خیلی کمک هست و البته اعتماد به نفس دهنده. تا ببینیم چه میشه. به قول حسین- یکی از بچه های دوره ی لیسانس فلسفه آنجا- نا امید نیستیم.
   

هیچ نظری موجود نیست: