۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

بی خوابی


از ساعت سه و نیم بامداد دیگه خوابم نبرد و بیدار شدم. با اینکه دیشب هم تقریبا دیر خوابیدیم اما نمی دانم چرا اینقدر این شبها دوباره تپش می گیرم و دایم بیدار میشم.

ساعت ۵ هست و تمام دیروز را به تصحیح برگه ها گذراندم و بلاخره تمام شد. امروز هم یک جلسه مانده به پایان کلاسهایم هست. جمعه ی بعدی تعطیله و دو هفته ی آینده یعنی ۵ آوریل آخرین جلسه خواهد بود. تو هم تمام دیروز با خرابکاری ها و البته پرس و جوهای پیاپی سارا مواجه بودی که تام از دو روز قبل کلا سارا را از تمام مکالمات و خواسته های کاری و برنامه هایش کنار گذاشته. اتفاقا اوضاع اینطور که می گویی و به این شکل خیلی بدتر از قبل شده  چون سارا دایم به تو می گوید اینکار را بکن و آن کار را اما تام نظم دیگری را در ذهن دارد و به سارا هم توضیحی نمیدهد و این داستان کمی تو را در وضعیت ناجودی قرار داده. اما به قول خودت از هفته ی آینده داستان شکل دیگری پیدا خواهد کرد.

دیشب هم با انا بعد از چند ماه که رفته بود تایوان برای یادگیری زبان چینی و برای یک هفته برگشته کانادا تا از MRP خودش دفاع کنه دیدار داشتیم. مهمانش کردیم به بار-رستوارن روبروی RTH که اسمش فیل و قلعه هست و دکورش خوبه اما غذایش نه. حرفهای جالبی زدیم و خصوصا من خیلی حرف زدم و پرسیدم. تا نیمه ی سال در تایوان خواهد بود و بعد از سپتامبر به تورنتو برمیگرده اما قصد نداره تا یک سال دیگه حداقل دوره ی دکتری را شروع کنه. می گوید فعلا دوست داره دنیا را بگرده و به قول خودش از این امکان- شهروند متولد یک کشور ثروتمند غربی که دانشجوهایش را تا حد قابل توجهی حمایت مالی میکنه- استفاده کنه.

این آخری هفته هم تو خصوصا چند تا کار و قرار داری که بیشتر از هر چیزی به کنسل کردن سفر ایران بر می گرده. بعضی از چیزهایی را که گرفته ای مثل داروها و لباس مسی و رونالدو را برای جهانگیر باید پست کنی و به مسافر بدهی تا برسه ایران. با پگاه فردا قرار داری و یکشنبه هم می خواهی ماشین کرایه کنی و یکی دوجا بروی برای خرید لباس مناسب برای کار جدید. من هم باید هم آلمانی را دوباره شروع کنم و هم برای بار چندم پدیدارشناسی هگل را بخوانم، اینبار اما برای ارائه ی یک نقد آدورنویی از داستان. احتمال داره با فرشید و پگاه برای صبحانه ی یکشنبه هم قرار بگذاریم چون هنوز کامران و مرجان از ایران برنگشته اند و گرفتار مسئله ی تمدید مهلت پاسپورت مرجان شده اند که بدون مدارک لازم رفته ایران و حالا هم که عید هست و همه جا تعطیل و مرجان هم سفر و مرخصی یک هفته ای که داشت تا اینجا به دو هفته رسیده و کامران هم از مدرسه افتاده.

شاید اگر برسیم- که بعید می دانم- به تیف برویم برای دیدن فیلم برزیلی Neighboring Sound که آخرین روزهای اکرانش هست. شاید هم NO از شیلی که دوست دارم آن را هم ببینم.

اما امروز روز پر کاری است. کلی توضیح برای بچه هایی که کلا درس نمی خوانند و مسلما خیلی هایشان با دیدن برگه هایشان شوکه خواهند شد. احتمالا کم خوابی هم به سردرد خواهد انجامید و خلاصه امیدوارم آسان بگذرد برای هر دومون.

هیچ نظری موجود نیست: