با اینکه هر دو خیلی خسته بودیم اما بعد از اینکه تو از سر کار و من از کتابخانه آمدیم خانه همتی کردیم و رفتیم کمی ورزش. الان تو داری دوش میگیری و من هم بعد از یک ساعت تلفن با رسول پول ماهیانه ی مامانم را فرستادم و بهش خبر دادم.
دیشب برای دیدن آیدا از آنجایی که هنوز نرفته بود خانه ی خودش رفتیم خانه ی نسیم و مازیار. من از کتابخانه آمدم و تو از شرکت. بعد از اینکه رسیدم با مازیار رفتیم پیتزا گرفتیم و دور هم بودیم و از آیدا و خانواده اش شنیدیم و از تجربه ی یک هفته ای مازیار در ایران که خیلی وضعیت را تاسف بار دیده بود. تا رسیدیم خانه ساعت نزدیک ۱۲ بود و از خستگی دیگه نای هیچ کاری نداشتیم. هم شب قبلش بابت دیدن مراسم اسکار- که طبق انتظار در اکثر انتخابها خیلی محافظه کارانه و سیاسی بود- تا دیر وقت بیدار بودیم و هم دیشب. امشب اما خانه ایم و کاری نداریم هر چند هر دو خیلی خسته ایم.
بلاخره مقاله ی بینامین را به جایی رساندم که تنها با نوشتن یک مقدمه آماده ی تحویل به مگان خواهد شد. فعلا که هنوز بطور کلی نخواندمش به نظرم بد نشده. فردا که باید بعد از یک ماه برم سر کلاس دیوید- که واقعا ازش خجالت می کشم هنوز نه مقاله ی درس قبلی را بهش داده ام و نه این یکی را درست خوانده ام- به هر حال به کار بنیامین نمیرسم اما پنج شنبه با اینکه کلی از برنامه ی اصلی ام عقبم اما باید تمامش کنم.
تو هم فردا بعد از کار نیمه وقت که میری دانشگاه و بعد هم برای شام با نسیم و آیدا قراره سه نفری بروید بیرون. من پیشنهاد دادم بروید بوکا و خلاصه با اینکه تو دوست نداشتی بدون من بری اما قرار شد برای جشن سوگند شهروندی آیدا که ظهر هست شام بروید آنجا. راستی زحمت کشیده و برایم ویژه نامه ی جنگ و صلح مهرنامه را با دو شماره ی آخرش را آورده که روی هم شده ۵۰ هزار تومان. امروز هم تو از شرکت آن شماره هایی که از مهرنامه و اندیشه پویا اضافه داشتم را برای رسول پست کردی که به زودی میرسه دستش و مطمئنم سرگرمش می کنه. برای داریوش هم دیروز کتاب ضرب المثل های بختیاری را ایمیل کرده بودم که کلی خوشحالش کرده بود.
خب! برنامه ی قبل از خواب اول تلفن به مادر هست و بعد هم دیدن بخشی از ده فرمان کیشلوفسکی اگر که حالش را داشته باشم چون نمی خواهم فیلم را تلف کنم.
دیشب برای دیدن آیدا از آنجایی که هنوز نرفته بود خانه ی خودش رفتیم خانه ی نسیم و مازیار. من از کتابخانه آمدم و تو از شرکت. بعد از اینکه رسیدم با مازیار رفتیم پیتزا گرفتیم و دور هم بودیم و از آیدا و خانواده اش شنیدیم و از تجربه ی یک هفته ای مازیار در ایران که خیلی وضعیت را تاسف بار دیده بود. تا رسیدیم خانه ساعت نزدیک ۱۲ بود و از خستگی دیگه نای هیچ کاری نداشتیم. هم شب قبلش بابت دیدن مراسم اسکار- که طبق انتظار در اکثر انتخابها خیلی محافظه کارانه و سیاسی بود- تا دیر وقت بیدار بودیم و هم دیشب. امشب اما خانه ایم و کاری نداریم هر چند هر دو خیلی خسته ایم.
بلاخره مقاله ی بینامین را به جایی رساندم که تنها با نوشتن یک مقدمه آماده ی تحویل به مگان خواهد شد. فعلا که هنوز بطور کلی نخواندمش به نظرم بد نشده. فردا که باید بعد از یک ماه برم سر کلاس دیوید- که واقعا ازش خجالت می کشم هنوز نه مقاله ی درس قبلی را بهش داده ام و نه این یکی را درست خوانده ام- به هر حال به کار بنیامین نمیرسم اما پنج شنبه با اینکه کلی از برنامه ی اصلی ام عقبم اما باید تمامش کنم.
تو هم فردا بعد از کار نیمه وقت که میری دانشگاه و بعد هم برای شام با نسیم و آیدا قراره سه نفری بروید بیرون. من پیشنهاد دادم بروید بوکا و خلاصه با اینکه تو دوست نداشتی بدون من بری اما قرار شد برای جشن سوگند شهروندی آیدا که ظهر هست شام بروید آنجا. راستی زحمت کشیده و برایم ویژه نامه ی جنگ و صلح مهرنامه را با دو شماره ی آخرش را آورده که روی هم شده ۵۰ هزار تومان. امروز هم تو از شرکت آن شماره هایی که از مهرنامه و اندیشه پویا اضافه داشتم را برای رسول پست کردی که به زودی میرسه دستش و مطمئنم سرگرمش می کنه. برای داریوش هم دیروز کتاب ضرب المثل های بختیاری را ایمیل کرده بودم که کلی خوشحالش کرده بود.
خب! برنامه ی قبل از خواب اول تلفن به مادر هست و بعد هم دیدن بخشی از ده فرمان کیشلوفسکی اگر که حالش را داشته باشم چون نمی خواهم فیلم را تلف کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر