۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

وای بر مغلوب!


چهارشنبه شب. پرزنتیشن دیالکتیک منفی را دادی و با هم بعد از کلاس در کافه بالزاک قرار گذاشتیم. امروز برای سومین جلسه کلاس دیوید را نرفتم به هوای اینکه بمانم و مقاله ی بنیامین را شروع کنم که هیچ کاری نکردم. مطلقا هیچ کار مفید. نه کلاس دانشگاه و نه گوته و نه درس و نه حتی خواندن یک چیز درست و حسابی.

اما تو روز خوبی داشتی. اولا که گویا لیز خودش متوجه ی اشتباهش در مورد سارا شده و امروز بهت گفته که بهتره به تام بگه که تو به اون گزارش کار خواهی داد. تری هم نمره ی درس دموکراسی را بهت داده که A شدی و این اولین نمره ی درسی دوره ی دکتری هست که به سلامتی گرفته ای و پایه ی خوبی برای اسکالرشیپ خواهد شد.

داریم آماده ی خواب میشیم و البته فیلم نیمه شب در پاریس را برای دوباره دیدن بعضی از مناظر پاریس و کمی سرگرم شدن می بینیم.

فردا ولنتاین هست و من هم می خواهم ولنتاین تازه ای برای خودم و تو دست و پا کنم. درسته که مدتهاست از وضع خودم نق میزنم و بدتر از آن هیچ کاری نمی کنم و دایم همین بطالت را موضوع نوشته ی هر روز می کنم. اما دیگه نه! بسه و باید یک فکر اساسی کرد چون ...

خلاصه که وای بر مغلوب! وای

هیچ نظری موجود نیست: