۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

دستیار تام


تازه از سر کلاسهایم برگشته ام و با اینکه امروز تعداد کسانی که قرار بود پرزنت کنند و متون هم بیشتر بود- بخاطر تعطیلی هفته ی پیش- من خیلی بیشتر از هفته های معمولی خسته شدم و سر کلاس کار کردم. به هر حال نزدیک غروب هست و از صبح سحر که بیدار شده ام تا الان طبیعی است که خسته باشم. البته سر دردی که دارم بیشتر اذیتم می کنه تا خستگی. اما سه روز تعطیلی پیش رو داریم که قراره هم خوش بگذرانیم- شاید بریم بلو مانتین تا تو و نسیم اسکی کنید- و هم درس بخوانیم- بلاخره می خواهم که این مقاله ی بنیامین را شروع و تمام کنم.

دو تا خبر خوب بهم دادی امروز که خوشحال کننده بود. اول اینکه لیز پست سارا را با تو تقسیم کرده و از این به بعد تو دستیار و رئیس دفتر تام خواهی بود و کاری با سارا نخواهی داشت. این داستان حاصل صحبت دیروز تو و لیز با تام بوده و لیز که خصوصا خودش متوجه ی اشتباهش در انتخاب سارا شده داره تلاش می کنه که اوضاع را به شکل مطلوبی درست کنه و در این مسیر خصوصا تو را بیش از پیش برای تام ارتقاء بده. البته هیچ کار خارق العاده ای نمی کنه جز اینکه تام را متوجه ی حجم کارهای تو و مسئولیت هایت کرده و البته تام هم به لیز گفته که پس چرا اصلا سارا را استخدام کردیم.

اما خبر دوم هم درست شدن کار سیتیزن شیپ آیدا بود که گفتی بهت زنگ زده که داره میاد هفته ی آینده برای سوگند و مراسم رسمی کارش. خیلی نگران بود و البته خودش هم متوجه شده بود که چه اشتباهی در طول سالهای قبل کرده اما خدا را شکر که کارش درست شد و حالا هم داره میاد برای یک هفته اینجا و برگرده. بهت گفته که فلانی چه کتاب و یا مجله ای می خواد بگو تا برایش بگیرم و گفته که می خواد یک شب با آندیا بیاد اینجا بمونه.

الان هم زنگ زدی که به سلامتی داری میای خانه. خب امشب برنامه ی فیلم داریم. احتمالا Down By Law از جارموش را ببینیم. فردا شب میریم اپرا که بانا و ریک مهمانمان کرده اند- خودشان البته آمریکا هستند اما برای ما بلیط گرفته اند. یک شنبه هم داستان اسکی تو و نسیم هست که بابتش ماشین کرایه کرده ایم و دوشنبه هم که تعطیل و روز خانواده هست را خانه خواهیم بود.

هیچ نظری موجود نیست: