۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

رانندگی


تازه از کاستکو برگشته ای خانه و من هم از کتابخانه. داریم کارهامون را می کنیم که بریم برای شام منزل مرجان. دیشب از شدت کمر درد که فکر کنم بابت این چند روز ممتد نشستن در کتابخانه و ورزش نکردن باشه خیلی از خواب بیدار شدم اما در مجموع فکر کنم مقاله ی بدی نشه. یعنی تا اینجا که خوب رفته جلو البته همانطور که بهت گفتم این را بیشتر برای اشر می نویسم که بعدا بهش بدم تا نگاهی بهش بندازه و نه برای تری که بعید می دانم اساسا اینقدر درک از بینامین داشته باشه.

امروز صبح قبل از اینکه از خانه بریم تا ماشین را تحویل بگیریم و تو باهاش بری دنبال کارهایت و خرید توی تختخواب که بودیم راجع به این حرف زدیم که باید سعی کنیم تا چند نفری را برای تشکیل دادن یک حلقه از دوستانمان بابت رفت و آمد پیدا کنیم. شاید از همسایه ها به پیشنهاد تو شروع کنیم. هفته ی بعد البته دعوت به رسیتال پیانوی شوپن هستیم که لیز بلیطهایش را برایمان گرفته و قراره که با اون و شوهرش بریم احتمالا بعدش هم رستورانی خواهیم رفت تا بیشتر با هم آشنا بشویم. هر چند که فعلا برای دو سالی لیز خواهد رفت اما آشناییش با تو و حمایتهایش خیلی بهت در شرکت کمک کرد. دیشب هم برایت مسیج زده بود که تام بهش گفته تو از سارا خیلی باهوش تر و مطمئن تری و اون هم خیلی پز تو را بهش داده.

خب! بریم تا تو تجربه ی یک روز کامل رانندگی با گواهینامه ی جدیدت را ادامه دهی.


هیچ نظری موجود نیست: