۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

با کیفیت زیستن


آخرین شب از لانگ ویکند را داریم پشت سر می گذرایم که به قول تو پر از آرامش و روحیه بود و کاشکی که یک روز دیگه هم تعطیلی ادامه داشت و یا تعطیلی آخر هفته بعد هم سه روز بود.

دیشب پگاه و فرشید به اصراری که از قبل داشتند که همدیگر را ببینیم قرار برانچ گذاشتیم. پگاه به تو گفته بود چون فرشید تا از خواب بیدار میشه عادت داره صبحانه بخوره اگر مشکلی نیست صبح زود بریم. خلاصه ما هم صبح زود بیدار شدیم تا تمیزکاری خانه را انجام بدیم و آماده رفتن بشیم که نیم ساعت قبل از قرار پگاه بهت تکست زد که فرشید دیشب تا دیرو وقت بیدار بوده و من دلم نمیاد بیدارش کنم و خلاصه قرارمون را منتفی کنیم. بهت گفتم که دلیل اصلی اکره من نسبت به قرار گذاشتن با بعضی از دور و بری ها و آشناها همین داستان بی نظمی و بی برنامگی آنهاست که تقریبا همیشه هم گریبان ما و برنامه هامون را میگیره. خلاصه که کارهامون را کردیم و خودمان دوتایی رفتیم برای برانچ بیرون.

بعد از برانچ تو رفتی وینرز تا برای رفتن به ایران یکی دوتا سوغاتی بگیری و من هم کمی در کتابفروشی های دست دومی چرخ زدم و جداگانه حدود ساعت یک رسیدیم خانه. از وقتی هم آمدیم اول متنی که مامانت می خواست را آماده کردم و تو هم نگاهی بهش انداختی و برایش ایمیل کردم. تو هم بیشتر از یک ساعتی با جهانگیر اسکایپ کردی و سعی کردی نصیحتش کنی. بعدش خانه را گردگیری کردی و تقویت کننده موها را درست کردی و من یک ساعتی با رسول حرف زدم و حالا هم با مادر داریم حرف میزنیم و دیشب هم بیش از یک ساعت با خاله فرح حرف زدیم و با ایران صبحش حرف زدیم و خلاصه که کلی وقت بابت تلفن گذاشتیم اما به هر حال باید این کارها را هم می کردیم.

امروز کمی درباره ی اینکه می خواهیم زندگی مون را نظم و ترتیب بیشتر بدیم با هم حرف زدیم. قرار شد تو پیانو را دوباره شروع کنی و من آلمانی و با هم ورزش را. من گفتم که می خواهم کمی به روحیه ی خودم برسم تا از این طریق درس خواندنم هم درست بشه. باید کمی سینمای کلاسیک و ادبیات کلاسیک را ببینم و بخوانم و برخی را دوباره خوانی کنم. و البته ورزش و درس و زندگی. دوباره زندگی البته با کیفیت زیستن را زندگی معنی می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: