۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

امتحان گواهینامه


تمام روز را چنان درگیر کار بودی که وقتی آمدی خانه ساعت نزدیک ۸ شب شده بود. قرار بود که من لپ تاپی که از شرکت بهت داده اند را در خانه کار نمی کند برایت بیاورم کافه ای سر راه تا آنجا هم امتحانش کنی که بهت خبر دادی از بس دیر شده و خسته ای که باشه برای امروز چهارشنبه. اما روز مهمی را در شرکت داشتید. همان صبح اول وقت تام با تو و سارا جلسه ای گذاشته بود و به سارا تفهیم کرده بود که وظایف شما دو نفر جداست و تو مستقیما با تام کار خواهی کرد.

تازه همین الان به سلامتی از در رفتی بیرون و امروز نیمه روز کار می کنی و بعد از ظهر به سلامتی باید برای امتحان رانندگی بری که امیدوارم قبول بشی و از این به بعد هر زمان که خواستی و کار داشتی خودت ماشین کرایه کنی. این هم داستانی بود. گواهینامه ی ایرانت باطل شده بود و باید یک سال اینجا صبر می کردی که بلاخره این یک سال هم گذشت.

من هم دیروز کمی در کتابخانه کار کردم. هنوز خیلی مقاله ی بنیامین برایم خط و موضوعش روشن نشده. داستان از این قراره که دقیقا به اندازه ی دو متن و دو مطلب جداگانه یادداشت دارم و نمی دانم کلا یکی را حذف کنم و اگر نه چگونه این دو را بهم پیوند بزنم. به هر حال امروز و فردا آخرین مهلتی است که برای خودم گذاشته ام. تا نیم ساعت دیگه باید برم کتابخانه ی کلی و احتمالا تا زمانی که بهم خبر امتحانت را بدی کمی روی مقاله کار می کنم. بعدش قراره برایت لپی را بیاورم بالزاک کافه و کمی آنجا بشینیم.

دیشب آیدا هم ایمیل زده بود که ویژه نامه ی جنگ صلح جلد اول مهرنامه را برایم گرفته و با شماره ی جدید خود مجله برایم می آورد. نوشته بود برای محکم کاری شماره ی قبلی را هم گرفته که مثل دفعه ی پیش حالا دو شماره از دو مجله خواهم داشت. یکی اندیشه پویا شماره ی دی و یکی هم این. تو گفتی بفرستم برای رسول که پیشنهاد خوبی بود و این کار را می کنم. آخر شب هم فیلم Seven Psychopath  را دیدیم که خیلی پرت و پلا بود.


هیچ نظری موجود نیست: