۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

مقاله ی ریک



امروز را بیشتر از هر روز دیگه در این چند ماه به خواندن گذراندم. در کافه کرما در دانفورت از پیش از ظهر رفتیم و تو با لپی خودت کمی درس خواندی و من هم نوشته ی ریک را خواندم. در نتیجه با اینکه اکثر روز را خواندم اما باز هم نه درس خواندم و نه زبان.


فردا با ریک همانجا پیش از ظهر قرار دارم تا راجع به مقاله اش با هم حرف بزنیم. مقاله ی بدی نبود اما اگر به فکر چاپ کردنش هست باید خیلی تغییرش بده. تو هم فردا از ظهر با آیدا قرار داری و می خواهی همراهش دنبال چندتا از کارهای او بروی و کمکش کنی. 


دیشب هم خانه ی آیدا بودیم. تو که زودتر از من عصر رفتی آنجا و من هم سر شب آمدم. نسیم و کمی بعد مازیار و آخر شب علی هم آمدند و شب بدی نبود. مازیار دنبال چند شعر خاص از شاملو میگشت که موسیقی برایشان بسازد و برای چند ماه دیگر با یک خواننده ی کلاسیک خانم اجرایش کنند. نسیم چند وقتی در شعرها گشته بود و خیلی چیز مناسبی برای این کار پیدا نکرده بود- کارهایی که خوانده نشده باشد- اما نکته اینجاست که هیچکدام اساسا اهل شعر نیستند و البته ادعایی هم ندارند. همان دیشب از سایت رسمی شاملو برایشان چند شعری که می خواستند را پیدا کردم و اتفاقا خود مازیار پیشنهاد داد که من هم برایشان دکلمه کنم.


تا رسیدیم خانه و خوابیدیم ساعت از یک گذشته بود و صبح ساعت ۸ هم تو با جیمی قرار تلفنی برای کارهای شرکت داشتی. خلاصه که بعد از مدتها که ساعت خوابمان و بخصوص زمان خواب من بشدت زیاد و البته کیفیتش هم بسیار بد شده امروز کمتر خوابیدیم.


بعد از کافه هم رفتیم دکتر دندانپزشکم و روکش یکی از دندانها را گذاشت و البته ۱۵۰ دلار هم جدا از پول بیمه دادیم. خلاصه که این چند روز باقی مانده تا سفر به پاریس باید حتما کمی لویناس بخوانم تا لااقل اندکی طرحم را آماده کنم. تو هم که می خواستی بوک ریویو را بنویسی که به احتمال زیاد تا قبل از سفر شدنی نیست. البته کارهای جانبی مثل مقاله ی ریک که یک روز خواندنش طول کشید و یک نصف روز هم درباره اش حرف زدن با خود ریک زمان می بره و یا کارهای آیدا برای تو حسابی همین اندک زمان را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد.

هیچ نظری موجود نیست: