۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

پرسونا

این دو سه روز هیچ کار خاصی نکردم تا بخواهم بابتش چیزی بنویسم. دایم از امروز به فردا کردن و در نهایت هیچ قدمی بر نداشتن. الان که چهارشنبه صبح هست و تو داری آماده رفتن به تلاس میشوی و به احتمال زیاد بعد از اینکه تو را برسانم بر می گردم خانه چون حوصله کرما با موزیک های مزخرف صبحگاهی اش را که هر از گاهی روی آن زوم می کنه ندارم. ضمن اینکه خیلی هم در کرما منظم کار نمی کنم.

این چند روز به اندازه سه صفحه هم در نوشتن متن فارسی مقاله ام پیش نرفتم و خیلی حال و حوصله ندارم. جالب اینکه از امروز کنفرانس HM هم شروع میشه و قصد ندارم تا بروم و حاصل ساعتها کار و ماهها بحث و ... را ببینم.

دیروز وقتی از کرما برگشتم و صندوق پست را چک کردم دیدم که هم چک سوم بمباردیر به مبلغ حدودا ۱۰ هزارتا آمده و هم نامه مراسم سوگند شهروندی من. خیلی عجیب بود که نامه هایمان با هم نیامده. برای همین تصمیم گرفتم تا وقتی نامه ی تو نرسیده- که فکر می کنم امروز و فردا در نهایت آن هم برسه- بهت نگویم. اما نکته ی حاضر در وضعیت موجود اینه که ما می خواستیم هفته ی اول ماه آینده دو روز برویم و به مادر سری بزنیم که شاید تا ان موقع کارها تمام نشده باشه و پاسپورت ها نرسیده باشند.

چک بمباردیر هم که خدا را هزار مرتبه شکر خیلی به موقع است. با اینکه از دو چک قبلی هیچی دستگیر خودمان نشد- چک اول که کمی به آمریکا و ایران رفت و بدهی ما به عمو مجتبی برای ماشین شد و کمی هم هزینه سفر تو به ایران- چک دوم هم که کاملا رفت ایران برای هزینه بیمارستان خدا بیامرز مادر بزرگت. حالا این چک هست و باز هم کمک هزینه هایی که باید برای خانواده ها بکنیم. و البته خرج تابستان خودمان.

دیشب فیلم پرسونا از برگمان را دیدیم که همیشه دوست داشتیم ببینیم و نشده بود. فیلم خوبی بود و خصوصا در زمان خودش خیلی پیشرو. این چند روز و چند شب تا قبل از تولد تو که من تصمیم گرفته ام تاریخ نوینی در زندگی خودم و زندگی خودمان از آن زمان رقم بزنم و دلایلش را بعدا اینجا خواهم آورد باید کمی متمرکزتر روی کارها و برنامه هایم بشوم تا به سلامتی بتوانم درست و صحیح تر زندگی کنم.

هیچ نظری موجود نیست: