۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۱, پنجشنبه

هر روز وزن کشی! هر روز سکوت و بیداری

از امروز خودم را وزن می کنم. هر روز. هر یک روز خودم را وزن می کنم تا ببینم چقدر اضافات را از بدنم کم کرده ام و چقدر به روح و فکرم افزوده ام. یک وزن کشی درست و حسابی. وقت آن شده تا با خودم یک تصفیه حساب درست و حسابی کنم. و می کنم. به خودم قول می دهم. به تو. به زندگی زیبایمان.

اول ماه می است. روز جهانی کارگر. روز تازه ای برای ساختن دنیای تازه ای. دنیایی که در پی بهشت ساختن روی زمین نیست اما نیک می داند که جهنم هم سرنوشت محتوم انسان نیست.

تو را در یک هوای بارانی و مه گرفته رساندم و به دانفورد آمده ام. با اینکه دیشب خوب نخوابیده بودی و صبح بی حوصله اما سعی کردم سر حالت کنم و آماده ی یک روز کاری پر فشار دیگر. و البته خودم هم می خواهم فشار بیاورم و کار کنم و زندگیمان را زیباتر.

یک سال پیش در چنین روزی بود که نامه ی بمباردیر آمد. شدم اولین در تاریخ گروه در دانشگاه. شاید اولین ایرانی با چنین مشخصاتی. با چنین آغاز دیرهنگامی و ... اما در تمام یک سال گذشته تنها  و تنها در باد این موفقیت و در رویاهایم خوابیدم. از امروز اما وزن کشی می کنم هر روز. هر روز وزن کشی تا ببینم چگونه بوده ام در همان یک روز. چقدر از اضافات کم کرده ام و چقدر کاستی ها را جبران.

با اینکه قرار بود جای دیگری باشم. کتابخانه ای و... اما بهانه گیری به کنار! اصل کار کردن است. کار می کنم از این به بعد هر روز و هر روز خودم را وزن خواهم کرد.

تمام دیروز را، تقریبا تمام دیروز را بابت حسین برادر ستایش که دوباره گرفتار شده پای تلفن و اینترنت گذراندم. ساعتها با استرالیا و اروپا حرف زدم و سعی کردم همفکری کنم. در خلال حرفهایم با رسول به این نتیجه رسیدم که دیگر وقت ندارم. دیگر خیلی دیر شده و دیگر هیچ بهانه ای نخواهم داشت.

به همین دلیل از امروز خودم را وزن می کنم. هر روز. خودم را بر اساس کارهایم. روزها و کارها.

با اینکه باید درس را شروع می کردم و زبان و ... اما ملالی نیست اگر کار کنم. کار خودش پاسخ به مشکلات خواهد بود. کار نکردنم بخشی از مشکل است نه چه و چگونه کار کردنم.

می خواهم به مناسبت درگذشت لاکلائو چیزی نسبتا مفصل به فارسی بنویسم. آغاز خواهم کرد آغاز جدید را. وزن کشی را.

این ماه و این سال و این سالها باید سالها و دهه های جبران باشد. وزن کشی و سر وزن بودن و درست ماندن.

یکسال پیش در چنین ایامی نوشتم که موسم سکوت و بیداری است! یکسال تمام حرف زدم و خوابیدم. حالا باید سکوت را تمرین کرد و بیداری را. برای همین خودم را وزن خواهم کرد. هر روز.

یک سال گذشت با اضافاتی که چون پوچی محض از درون تهی و از بیرون سنگینم کرد. از امروز از اول ماه می از روز جهانی کارگر با خودم و تو و زندگی زیبایمان عهد می کنم این آغاز تازه را. فراموش نکنم که این است سرلوحه ی کار من:

  
 When dictatorship is a fact, revolution is a duty

هیچ نظری موجود نیست: