۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

اولین روز کلاس


جمعه صبح ۱۰ ژانویه هست و برف کمی در حال بارش و هوا هم سرد. تو در یک حرکت انقلابی تصمیم گرفتی که امروز را به سر کار نروی و ماندی خانه تا کمی به کارهای عقب افتاده و درسهایت برسی. البته لپ تاپ شرکت را آورده ای و در خانه کار خواهی کرد اما همینکه سر کار نمی روی خودش خیلی خوبه.

من هم به سلامتی اولین روز تدریس و کاری را در سال جدید شروع خواهم کرد و بعد از این نوشته اول به کرما میروم و بعد هم سمت دانشگاه. تو که خیلی اصرار داشتی مرا برسانی اما گفتم حالا که مانده ای خانه نمیشه و باید کمی به کارهای خودت برسی. برگه ها را تصحیح کردم و نمرات ترم اول بچه ها را با گشاده دستی داده ام و احتمالا روز خیلی شلوغی را نخواهم داشت. اما به هر حال بعد از یک ماه و نیم دوباره کلاس و درس و ... هم هیجان انگیزه و هم البته در ابتدا نه چندان شوق آور.

دیشب کیارش برای شام آمد پیشمون. شب بدی نبود و کمی گپ زدیم و حالش و روحیه اش بهتره چون آنا داره هفته ی دیگه برای حدود یک ماه میاد پیشش. تو هم دیروز زود از سر کار بلند شدی- البته این هفته استثناء بود چون همه ی تیم سندی مسافرت بودند- تا به قرارت با سمیه و جیمز برسی که آمده بودند اطراف شرکت تو و مرکز شهر. گفتی که تصمیم دارند خانه بخرند و تو بهشون پیشنهاد دادی که بروند و در محلاتی که خوششان آمده راه بروند و اطراف را درست ببیند. خلاصه که به عنوان تازه از راه رسیده خیلی به چنین دست از پیشنهادهایی و مزایای و معایب مناطق شهری نیاز دارند. احتمالا در این آخر هفته قرار شده دوباره جایی دور هم جمع شویم.

دیروز حقوق تو که آمد متوجه شدی ۵۰۰ دلار بیشتر بابت هدیه ی سال نو بهت داده اند که در این شرایط مالی عالی بود. با اینکه الان پول کلاس آلمانی را دارم اما باز هم بابت بی پولی پیش رو و هیچی نداشتن در هفته های آینده تصمیم گرفتم قید این ترم را بزنم. اما خبر خوب دیگه این بود که بهم گفتی شنیده ای که زمانی که دفترچه اداره ی مهاجرت می آید نزدیک به ۹ ماه بعد نوبت امتحانش هست و مرحله ی بعدیش هم کمتر از ۴ ماه طول میکشه.  

هیچ نظری موجود نیست: