۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

تحویل ماشین


آخرین روز کاری در تابستان دانشگاه را با رفتن به دیستلری به همراه جن که از آریشگاه و پیش پگاه برگشته بود و من که از آن طرف شهر آمدم به محل کار تو سه نفری رفتیم و جشن گرفتیم. جن اصرار داشت که ما را مهمان کند و تشکر از این هفته.

موقع آمدن از دانشگاه کورتنی معلم پا به سن گذاشته ی مرکز ESL که من در انجا کار می کردم یک بسته چای مخصوص بابت تشکر از همکاریم برایم گرفته بود که کلا خیلی سوپرایزم کرد چون نه تنها چنین روحیه ای از سراغ نداشتم و کلا او با هیچکس آنجا خوب نبود و هیچ یک از همکارانش هم با او رابطه ای نداشتند- با اینکه من خیلی باهاش سعی کردم راحت برخورد کنم و کلی راجع به هنر و سینما و ادبیات با هم حرف زده بودیم- به هر حال لطف کرد و کار قشنگی بود.

موقع خداحافظی هم رفتم تا از مدیر اداری آنجا- جیم- خداحافظی کنم که کلا آدم نچسبی بود اما بی آزار بعد از اینکه خیلی از مدت همکاریمان تعریف کرد پرسید آیا برای ترم بعد هم می خواهم آنجا کار کنم که گفتم بمباردیر گرفتم و درگیر درس و پروژه ام خواهم بود- یا باید باشم هر چند که نیستم- که کلی جا خورد و گفت هنوز هیچ کس در دپارتمان زبان بمباردیر نگرفته و بعد از کلی تبریک گفت که یادت باشه به کسی تا حد امکان نگویی چون موضوع حسادت و زیر آب زدن خواهی شد.

در راه برگشت با مادر و مامان حرف زدم که خوب بودند و حال مادر بهتر بود.

اما فردا عصر جن به سلامتی راهی ادامه ی سفرش خواهد شد که بعد از سه ماه هنوز یک ماه دیگر پیش رو داره. تو هم قراره که بعد از کلی کار که امروز کردی فردا مرخصی بگیری و به سلامتی برویم ایستگاه فینچ و ماشینمون را تحویل بگیریم. بیش از هر چیز برای تو خوشحالم که دیگه راحت میشی خصوصا در زمستان. خودم هنوز خیلی حس خاصی ندارم اما مطمئنم که به سلامتی خوب خواهد بود و خوش خواهد گذشت.

چند دقیقه قبل هم تو بهم یک بسته دادی به عنوان کادو که باز کردم و دیدم که یک سی دی برایم سفارش دادی از جو دسان- خواننده ای که مدتی است کلی بهش گوش میدم- و گفتی این را برای گوش کردن در ماشین برایم گرفته ای. خیلی خوب بود.

خب! تا فردا که آخرین روز ماه هست و به سلامتی و به امید خدا قراره ماشین را تحویل بگیریم و احتمالا آخرین پست ماه را خواهم نوشت. اما آخرین چیزی که بهم دقایقی قبل گفتی این بود که چون این ماشین گرانتر از آن مدلی بود که می خواستیم و نبود مجبور شدیم که ۱۳۰۰ دلار دیگر هم بپردازیم که پرسیدم از کجا آوردی و گفتی از عمو مجتبی قرض کردی. خلاصه اوسپ این دفعه کلا بابت بدهی به الا و دیگران خواهد رفت. اما خوشحالم که تو که خیلی دوست داشتی در تابستان و تا فرصت هست کمی ویکندها را بریم و بگردیم بلاخره موفق شدی که ماشین را تهیه کنی.

مبارکمون باشه.

هیچ نظری موجود نیست: