۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

اولین رستوران


شنبه نزدیک غروب هست و منتظر آمدن کیارش و آننا هستیم که قراره بیایند برای باربکیو. قبلش داره میره ایندیگو که برای تولد من یک کتاب بگیره. اتفاقا امروز صبح بعد از کلی اصرار از تو و پشت گوش انداختن از من بلاخره حرفت را به کرسی نشاندی و علیرغم اینکه هم برایم صندلی خریدی و هم یک تی شرت و هم دیشب شام مهمانم کردی سه تا کتابی که از مجموعه مقالات بنیامین نداشتم را از آمازون سفارش دادی که نزدیک ۷۰ دلار شد. تازه بعد از اینکه صبح رفتیم برانچ در راه برگشت خودم که رفته بودم بی ام وی ۶۰ دلار کتاب گرفتم و این هفته با توجه به اینکه یک بار دیگر هم چنین خرجی کرده بودم کلی پول کتاب داده ام.

اما از دیروز بگم که هیچی درس نخواندم. بی خود مثل روز قبل رفتم کتابخانه و وسائلم را پهن کردم اما تا عصر که باران بند آمد خانه بودم و در اینترنت آهنگها و زندگی Joe Dassin  را می خواندم و گوش می دادم. خیلی تحت تاثیر زندگی و مرگ زود هنگامش شعرهایش را گوش دادم. برای ساعت ۷ عصر هم با هم در استیک هاوسی قرار داشتیم که تو از مدتها قبل برای تولد من رزرو کرده بودی که اتفاقی به برنامه ی *سامرلیش* خورد و با اینکه کلی هم باعث تخفیف شده بود با این حال نزدیک به ۲۰۰ تایی خرج برداشت. اما شاید برای اولین بار بود که دو نفری با هم به چنین جای سطح بالایی میرفتیم. جدا از ایران و جدا از اینکه کلا من و تو اهل مجلل بازی نیستیم و اینکه به هر حال جاهایی نظیر اینجا بارها توسط دیگران دعوت شده ایم و اکثرا هم رد کرده بودیم اما این یکی بعد ازسالها زندگی در خارج از ایران و اینکه خصوصا خودم و تو تنها با هم بودیم خیلی چسبید. خیلی دوست داشتیم و شب خیلی خوبی بود. البته تو از شدت خستگی تقریبا همانجا داشت خوابت می برد. خانه هم که رسیدیم ساعت چند دقیقه ای از ۹ شب گذشته بود که تو خوابیدی. من هم یکی دوتا مصاحبه و ... خواندم و خوابیدم. البته خوب نخوابیدم و همین هم باعث شد که صبح تا پیش از ظهر خیلی سر حال نباشم. اما بعد از اینکه با هم برای صبحانه رفتیم بیرون- اول قرار بود بریم کرما اما من گفتم بریم اینسومنیا تا بعدش من به کتابخانه بروم برای درس- و بعد از کمی درس در کتابخانه و برگشت به خانه و ورزش حالم بهتر شده. تو هم که بعد از ظهر با پگاه قرار داشتی و رفتی و موهایت را کوتاه کوتاه کردی که خوب هم شده به سلامتی.

وقتی سر میز صبحانه از برخورد دیروز- تازه به قول خودت خیلی متمدنانه ی- تام گفتی خیلی شاکی و ناراحت شدم برایت. بهت گفتم باید هر طور شده از این کار و از آن محیط جدا شوی. احتیاجی به چنین درآمدی نداریم و سلامتی و زندگی تو و ما مهمتر از این حرفهاست. خلاصه که منتظریم تا به لطف خدا کار بهتر و با آرامش بیشتر و در آمد معقول و البته کمتر پیدا کنی تا وقت بیشتری برای خودت و سلامتی روح و جسمت داشته باشی.
 

هیچ نظری موجود نیست: