۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

تجربه ای کردیم!


آمدن جن تا اینجای کار درس بزرگی خصوصا به تو داد که کلا خیلی راحت در خانه ات را روی هر کسی باز می کنی. دختر بدی نیست به هیچ وجه اما به هر حال از سنخ ما نیست و رندی هایی دارد که آزار دهنده است. نه اینکه بحث یک جعبه شکلات یا یک دسته گل باشد اما کسی که یک هفته قراره بره خانه ی کسی و دایم هم نشسته باشه تا ازش پذیرایی کنند و هیچ برنامه ای هم برای خودش نداشته باشه و جایی نرود مگر اینکه ببرندش و یک سنت خرج هم نکند و از اینجا به جایی برود که هتل شبی ۱۲۰ دلار رزور کرده باشد و در ادامه ی سفر ۵ ماهه  که از آمریکا شروع شده و به کانادا و دوباره آمریکا و بعد هم آمریکای لاتین می انجامد، کسی که آنقدر وضع و وسع مالیش اجازه بدهد که چنین سفر کند و نیمه ی راه را هم با دوست پسر جدیدش همراه شود که خرجشان را بهتر تنظیم کنند، کسی که در کل این سفر چند ماهه دایم در هتل ها هست جز یکی دو شهر که خانه ی آشنا و دوست می رود برای یک یا دوشب- به استثنای اینجا که برای یک هفته آمده- و ... و... حداقل موقع ورود مثل تمام دیگرانی که از استرالیا آمده اند و چند شبی را با ما گذرانده اند از جمله نیک، الا و تئو - که تنها یک شب آمد- یک هل پوک دستش میگیره و میاد و یا بعد از اینکه دو سه مرتبه پول شام و یا میزش را پرداخت کردی یک بار هم آن این کار را می کند. تازه ما در مورد کسی حرف میزنیم که من کلا دو یا سه بار خیلی گذری در استرالیا دیده بودمش البته به جز چند باری که برای شام آمده بود خانه ی مان.

خلاصه که تجربه ای شد خصوصا برای تو البته امیدوارم که شده باشد.

به هر حال امروز که یکشنبه هست و من مثل دیروز به کتابخانه خواهم رفت و بیشتر وقت تلف خواهم کرد بجای درس خواندن و تو و جن هم قراره با مارک ساعت ۳ بروید مجله ی بیچز تا شاهد آخرین روز فستیوال جاز باشید. جالب اینکه جمعه شب که تو از سر کار و من بعد از اینکه برگشتم خانه با جن از اینجا به وورست آمدیم و مارک که تازه از چین و مالزی برگشته بود و کیارش و آننا هم آمدند تا شام دور هم باشیم و گپ بزنیم آخر وقت به جن گفت چقدر زود میروی فکر کردم مدتی اینجا خواهی بود تا شهر و اطرافش را درست ببینی و تو هم گفتی آره خیلی زود داری میری در جوابتان گفت خب می توانم چند روز بیشتر اینجا بمانم!

به هر حال برنامه ی این چند روز چنین بوده که گفتم. تو تمام دیروز و امروز را با جن هستی که البته بد نیست و کمی روحیه ات را از روتین هر ویکند با آن حجم کار تغییر میده. دیروز دو تایی رفتید سن لورنس مارکت و شب هم دور هم شرابی نوشیدیم و شما فیلمی دیدید و امروز هم که عصر با مارک قرار داریم که من بعید می دانم همراهیتان کنم.

از فردا هم هفته ی جدید با کلی کار شروع میشه و البته قراره که به سلامتی ماشین مون را تحویل بگیریم. جن چهارشنبه شب میرود و از پنج شنبه که آخرین ماه تابستان شروع میشه شمارش معکوس من و تو هم برای نوشتن مقالات حسابی عقب افتاده مون خواهد خورد.

هیچ نظری موجود نیست: